قاسم سلیمانی با «هاشم مِرقال» چه شباهتی دارد؟

21 اسفند 1397 ساعت 10:51

بیانات رهبر انقلاب درباره حاج قاسم، شباهتی به دعای امیرالمؤمنین برای یکی از سرداران شجاعش دارد.


به گزارش خط نیوز به نقل از جهان نيوز، عصر امروز بیانات رهبر انقلاب در مراسم اعطای نشان عالی ذوالفقار به فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران منتشر شد. رهبر انقلاب در این مراسم، دعایی برای حاج قاسم سلیمانی کرده‌اند که شباهت به دعای امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام برای یکی از یاران و سرداران شجاعش دارد. رهبر انقلاب در تمجید از رشادت و شجاعت حاج قاسم، می‌فرمایند: بسم الله الرّحمن الرّحیم مجاهدت‌های در راه خدا با این چیزها قابل مقابله و قابل جبران نیست. خدای متعال می‌فرماید: «إِنَّ اللهَ اشْتَرَیٰ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ» آنچه در برابر مجاهدت در راه خدا وجود دارد و خدای متعال در مقابل تقدیم کردن و روی دست گرفتن جان و مال در راه خدا قرار داده، بهشت است، رضای خدا است. آن چیزهایی که در دست و بال ما است -چه تشکّر زبانی‌مان، چه تشکّر عملی‌مان، چه نشانمان، چه درجه‌ای که می‌دهیم- چیزهایی است که بر حسب محاسبات مادّیِ دنیایی قابل ذکر است امّا بر حسب محاسبات معنوی و الهی قابل ذکر نیست. الحمدلله همهٔ شماها این مجاهدت‌ها را کردید، تلاش کردید. الحمدلله خدای متعال به این برادر بسیار عزیزمان -آقای سلیمانی - هم توفیق داده. ایشان بارها، بارها، بارها جان خودشان را در معرض تهاجم دشمن قرار داده‌اند، در راه خدا، برای خدا و مخلصاً لِلّه؛ و مجاهدت کرده‌اند. ان‌شاءالله خدای متعال به ایشان اجر بدهد و تفضّل کند و زندگی ایشان را با سعادت و عاقبت ایشان را با شهادت قرار بدهد، البتّه نه حالا. هنوز سالها جمهوری اسلامی با ایشان کار دارد. امّا بالاخره آخرش ان‌شاءالله شهادت باشد. ان‌شاءالله مبارکتان باشد. دعای شهادت رهبر انقلاب برای عاقبت قاسم سلیمانی، شباهتی به دعای امیرالمؤمنین برای شخصی به نام هاشم مِرقال (هاشم بن عقبه بن ابی وقاص) بود. هاشم مِرقال کیست؟ او از یاران وفادار علی بن ابیطالب (ع) و فرماندهان توانای صدر اسلام و سپاه امام (ع) که به شجاعت و درایت مشهور بود. لقبش: «مرقال»، به معنی دونده به نوعی خاص کنیه‌اش: ابا عمرو پدرش: عتبه بن ابی وقاص عمویش: سعد بن ابی وقاص که ظاهراً پدرزن او نیز بوده است. هاشم از «قریش» و قبیله «بنی زهره» و از مهاجران می‌باشد مورخین او را از اصحاب پیامبر (ص) دانسته و گفته‌اند که محضر آن حضرت را درک نموده و در روز فتح مکه مسلمان شده و ایمان آورد. در تمام نبردها شرکت می‌کرد و سپاهش را به سخنانی از رسول خدا (ص) راهنمایی و دلالت می‌کرد و می‌گفت: ای مردم: از پیامبر (ص) شنیدم که فرمود: مسلمانان بر جزیرة العرب، فارس و روم غلبه خواهند کرد، پس بشتابید به جهاد، به جهاد! در جنگ قادسیه، همراه عمویش، «سعد بن ابی وقاص» شرکت کرد و پس از رشادت‌های زیاد، شهر «جلولاء» در عراق بدست او فتح شد. در دیگر فتوحات اسلامی شرکت و در «جنگ یرموک»، یک چشمش را از دست داد. به دلیل همین جنگ‌های پی در پی که در شام و عراق بود، خسته و رنجور شده و مدتی کناره گیری کرد، با اینکه بر خلفای وقت گران آمد که هاشم را در میدان‌های نبرد نبینند. او شهر کوفه را که در آن زمان از آرامش برخوردار بود، برای سکونت خود انتخاب و از مدینه به آنجا سفر کرد به خصوص که عمویش «سعد» والی و فرماندار آنجا بود و همانجا مقیم شد تا زمان خلافت خلیفه سوم (عثمان) که همراه عده زیادی از اصحاب پیامبر (ص) از مخالفین عثمان بود. ولی او مانند بعضی از صحابه چون «طلحه» و «زبیر» معتقد به کشتن عثمان نبود اما به رفتار سیاسی و مذهبی او شدیداً انتقاد و اعتراض داشت و چون خبر قتل عثمان (خلیفه سوم) و بیعت مردم با علی بن ابیطالب به شهر کوفه رسید، مردم کوفه به نزد فرماندار کوفه «ابوموسی اشعری» آمدند تا همراه او با علی (ع)، بیعت کنند؛ اما او توقف کرد و گفت: باید در این معنی تأمل کنم و ببینم که بعد از این چه حادث شود و از مدینه چه خبری رسد. «هاشم بن عتبه» در جمع آنان بپا خاست و گفت: چه خبر خواهد رسید؟ عثمان را کشتند و مسلمانان از مهاجر و انصار با امیرالمؤمنین علی (ع)، بیعت کردند، می‌ترسی که اگر با علی بیعت کنی، عثمان زنده شود و ترا سرزنش کند؟ هاشم این سخن گفت و بلافاصله دست راست خود را بیرون آورد و گفت: این دست از علی (ع) و دست چپ از آن خودم! سپس با دست چپ، دست راست گرفت و گفت: اکنون با علی (ع) بهترین امت بیعت کردم و به خلافت او راضی شدم و این اشعار را خواند: ابایع غیر مکترث علیا *** و لا اخشی امیرا اشعریا ابا یعه و اعلمان سارضی *** باک النه حقاً و النبیا من بی اعتنا به همه کس، با علی (ع) بیعت می‌کنم و از امیر اشعری، هراسی ندارم. با علی (ع) بیعت می‌کنم و می دانم که با اینکار، خدا و رسولش را خشنود خواهم ساخت و ابوموسی چون اینکار هاشم را دید، دیگر عذری نداشت، برخاست و به ناچار بیعت کرد و به دنبال او تمام بزرگان و مشاهیر کوفه، بیعت کردند. حضور و سخنان هاشم در زمان خلافت امام علی علیه السلام و عظمت او تا اینکه عثمان کشته شد و امام علی بن ابیطالب (ع)، بر مسند حکومت و خلافت نشست؛ و او از ارادتمندان و در صف پیوستگان به آنحضرت قرار گرفت و چون در کوفه بود، مردم را بر بیعت با علی علیه السلام بر می‌انگیخت تا زمان جنگ جمل که در رکاب آن امام (ع) مردانه جنگید و سرکشان جمل، شکست خوردند. پس از این پیروزی، با امام علی (ع) به کوفه برگشت و همه جا از طرفداران و حامیان سخت آن حضرت و در کنار او و مدافع حق و حقیقت تا مرز شهادت بود. چون «معاویة بن ابوسفیان» بر علیه علی بن ابیطالب (ع) طغیان کرد و آماده جنگ شد و نامه‌های آن حضرت بر معاویه که به خلافت دل بسته بود، فایده‌ای نکرد، امام چند نفر از یاران برگزیده‌اش را مورد مشورت قرار داد تا نظر آنها را برای جنگ و مقابله با «معاویه» و «قاسطین» جویا شود. از جمله: «هاشم مرقال» که به دلیل پایداری و استقامتش در یاری حضرت جزو همین افراد معتمد و مشاور بود که در جلسه شورا، با اخلاص و عقیده، به امام علی (ع) عرضه داشت: ای امیر مومنان، ما با خاندان ابوسفیان، آشنایی داریم، آن‌ها به خاطر حرص و طمعی که به دنیا و دنیاپرستی دارند با تو می‌جنگند و از هیچ کوششی، دریغ نمی‌کنند، دروغ می گویند که به خونخواهی عثمان قیام کرده‌اند. این حیله، تنها نادانان را فریب می‌دهد، بلکه خروج آنها فقط به خاطر دنیاست. قلب‌های آنها قسی شده است. اینان کسانی هستند که کتاب خدا را پشت سرانداخته و برخلاف رضایت خداوند، در میان بندگان حکم میرانند، حلال خدا را حرام و حرام او را حلال کردند، شیطان بر آنها مستولی شده و به آنها وعده‌های باطل داده و فریفته آنگونه که از راههای هدایت و صواب جدا کرده و به راههای پست کشانده و دنیا را در نظرشان محبوب کرده است پس اینها بر سر دنیا با ما جنگ دارند. همانطور که ما بر سر آخرت و اشتیاقی که به وعده پروردگارمان داریم، با آنها پیکار می‌کنیم. از این رو، ما را به سوی این قوم گسیل دار و به نبرد با آنها روانه کن! ما باید هرچه زودتر برای سرکوبی آنها حرکت کنیم که اگر حق را پاسخ گفتند چه بهتر و اگر خواهان جنگ بودند ما با آنها نبرد می‌کنیم. امیرالمؤمنین بعد از این سخنان هاشم برای وی طلب شهادت کردند و فرمودند: بار الها، (تو فیض) شهادت در راه خود و همراهی با پیمبر خویش صلی اللّه علیه و آله و سلم را نصیبش بفرما. متن عربی: قَالَ سِرْ بِنَا یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِلَی هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ الْقَاسِیةِ قُلُوبُهُمْ الَّذِینَ نَبَذُوا کتابَ اللَّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ عَمِلُوا فِی عِبَادِ اللَّهِ بِغَیرِ رِضَا اللَّهِ فَأَحَلُّوا حَرَامَهُ وَ حَرَّمُوا حَلَالَهُ وَ اسْتَوْلَاهُمُ الشَّیطَانُ وَ وَعَدَهُمُ الْأَبَاطِیلَ وَ مَنَّاهُمُ الْأَمَانِی حَتَّی أَزَاغَهُمْ عَنِ الْهُدَی وَ قَصَدَ بِهِمْ قَصْدَ الرَّدَی وَ حَبَّبَ إِلَیهِمُ الدُّنْیا فَهُمْ یقَاتِلُونَ عَلَی دُنْیاهُمْ رَغْبَةً فی‌ها کرَغْبَتِنَا فِی الْآخِرَةِ إِنْجَازَ مَوْعُودُ رَبِّنَا وَ أَنْتَ یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَقْرَبُ النَّاسِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص رَحِماً وَ أَفْضَلُ النَّاسِ سَابِقَةً وَ قَدَماً وَ هُمْ یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْک مِثْلُ الَّذِی عَلِمْنَا وَ لَکنْ کتِبَ عَلَیهِمُ الشَّقَاءُ وَ مَالَتْ بِهِمُ الْأَهْوَاءُ وَ کانُوا ظَالِمِینَ فَأَیدِینَا مَبْسُوطَةٌ لَک بِالسَّمْعِ وَ الطَّاعَةِ وَ قُلُوبُنَا مُنْشَرِحَةٌ لَک بِبَذْلِ النَّصِیحَةِ وَ أَنْفُسُنَا تَنْصُرُک جَذِلَةً عَلَی مَنْ خَالَفَک وَ تَوَلَّی الْأَمْرَ دُونَک وَ اللَّهِ مَا أُحِبُّ أَنَّ لِی مَا فِی الْأَرْضِ مِمَّا أَقَلَّتْ وَ مَا تَحْتَ السَّمَاءِ مِمَّا أَظَلَّتْ وَ أَنِّی وَالَیتُ عَدُوّاً لَک أَوْ عَادَیتُ وَلِیاً لَک. فَقَالَ عَلِی «اللَّهُمَّ ارْزُقْهُ الشَّهَادَةَ فِی سَبِیلِک وَ الْمُرَافَقَةَ لِنَبِیک ص.» نقش هاشم بن عتبه در رابطه با «ناکثین» در تعقیب این گروه (ناکثین= پیمان شکنان) که سردمدارانش «طلحه و زبیر»، از مخالفین امام علی (ع) بودند، هاشم مأمور شد از منطقه «ذی قار» از طرف امام (ع) در بین راه مدینه تا بصره، نامه‌ای به کوفه ببرد و به والی آنجا برساند. هاشم به کوفه رفت و نامه را برای «ابوموسی اشعری» برد و از او خواست تا مردم را برای مقابله با ناکثین، آماده و بسیج کند؛ اما ابوموسی، نه تنها همکاری نکرد، بلکه او را تهدید به زندان و قتل نمود، هاشم نیز، فوراً اطلاعات را به استحضار امام علی بن ابیطالب (ع) رساند. هاشم در جنگ صفین و شهادتش امام علی (ع) قبل از جنگ صفین، می‌خواست که از طریق مکاتبه و پیام، معاویه را آرایه و او را از جنگ باز دارد. امام معاویه همیشه پایان پاسخ اش این بود: (شمشیر بین من و توست تا آنکه ناتوان‌تر است هلاک شود) در ماه صفر سال ۳۶ ه.ق جنگ صفین شروع شد. هاشم مرقال در خط مقدم، رهبر سواره نظام و پیاده نظام سپاه علی (ع) در مقابل سپاه شام (معاویه) شد و در واقع، پرچم کل سپاه از طرف امام (ع) بدست او سپرده شد. در مرحله اول، عمرو بن عاص به تحریک معاویه برای دفع یورش‌های هاشم به میدان آمد و با او روبرو گشت، اما خیلی زود دریافت که تاب برابری با هاشم را ندارد، لذا ناکام به جانب خیمه‌های معاویه فرار کرد و بعد هم مورد تمسخر معاویه قرار گرفت، معاویه هم چون پرچم سپاه حق را بدست مرقال دید، وحشت کرد و این بار با تمام قوا، جنگاوران کار آزموده‌اش را همراه عبدالله پسر عمرو بن عاص به میدان جنگ فرستاد عبدالله هم با چهره شکست و زبونی به حالت فرار برگشت. هاشم می‌غرید و می‌جنگید و هرگاه فرصتی پیدا می‌کرد برای یارانش خطبه می‌خواند تا به آنها بفهماند که با بصیرت کامل در راه امام زمانش جهاد کنند و با طاغوتیان بجنگند. او پیش می تاخت و چنین رجز می‌خواند: فرد یک چشمی که در صدد است تا جانش را خلاصی دهد و به سوی مرگ بشتابد همچون اسب شجاع و گرانقدری که نمی‌خواهد تن به جنگ دهد. او جنگ آزموده است و پیکار با هماوردانش را رها نمی‌کند. نه از دیه می‌ترسد و نه از قصاص و او را از مرگ، گریزی نیست. ترس و وحشت بر سپاه معاویه حاکم شده بود و شامیان از هر طرف بر او می‌تاختند تا توانستند او را بالاخره محاصره کنند. یکی از آنها ضربه‌ای بر شکم او وارد کرد و آن را درید. هاشم در اوج شجاعت، مدتی یک دست بر جراحت خود گرفته و با دست دیگرش پرچم را افراشته داشت و پایداری می‌کرد. او برخلاف موضع عمویش «سعد بن ابی وقاص» که از قاعدین بود. با اطمینان کامل در رکاب امام ایستاد تا شهید شد. در همان میدان، پسرش «عبدالله» موضوع را فهمید و پرچم را از پدر گرفت و بر دشمنان تاخت و در آن حال یاران را به صبر و پایداری دعوت کرد و خطبه‌ای خواند و به مردم گفت: "به حقیقت که هاشم بنده‌ای از بندگان خدا بود که روزی‌هایشان معین شد و آثار و اعمالش ثبت شد و از این دنیا پرکشید، خدایش او را فرا خواند و او نیز اجابت نمود و خود را تسلیم کرد و بدینسان «هاشم بن عتبه مرقال» در آخرین روزهای جنگ به شهادت رسید. باید گفت که این پسر، در اثنا پیکار، بر سپاه شام حمله کرد و عده‌ای را کشت و رشادتهایی از خود نشان داد و عاقبت او نیز شهید شده و به پدر بزرگوارش ملحق گشت. هاشم بن عتبه در نگاه علی بن ابیطالب (ع) علی (ع) در پایان جنگ، جسد هاشم و یارانش و قاریان قرآن را پیرامون هاشم دید، در حالی که با قطرات اشک، با آنها وداع و با اندوهی شدید، سوگوار شهادتشان بود چنین فرمود: جزی الله خیرا عصبته اسلمیه *** صباح الوجوه صرعوا حول هاشم خدا هاشم و یارانش را رحمت کند، مردانی که حق را شناختند و در راهش پیکار کردند و جان را نثارش ساختند. پس از واقعه صفین، در شهادت استاندار مصر، محمد بن ابی بکر (یار جوان امام علی (ع)) که آنحضرت بسیار ناراحت و محزون شده و شدیداً اندوهگین بودند، مردم گفتند: سخت بر محمد بی تابی می‌کنی؟ حضرت فرمود: چرا نکنم؟ او دست پرورده من و برادر پسرانم بود آنگاه شجاعت و شهامت هاشم و تیزهوشی او را ستود و فرمود: به خدا سوگند می‌خواستم «مرقال، هاشم بن عتبه» را استاندار مصر کنم، اگر او والی مصر بود، میدان را برای «عمرو بن عاص»، باز نمی‌گذاشت و به مخالفین و طرفداران معاویه مجال نمی‌داد و اگر کشته می‌شد شمشیر در کف به شهادت می‌رسید. بدون اینکه قصد مذمت محمد بن ابی بکر را داشته باشم چرا که او نزد من محبوب و پرورش یافته خود من بود. منبع:مشرق


کد مطلب: 58515

آدرس مطلب: http://khatnews.com/vdcdkk0k.yt0jf6a22y.html

خط نيوز
  http://khatnews.com