توصيه مطلب 
 
کد مطلب: 30518
جمعه ۲ آبان ۱۳۹۳ ساعت ۰۹:۳۹
حقوق بشر از نوع غربی؛
مادری برای دفاع از فرزندش به ۳۵ سال زندان محکوم شد/ پدر مست حتی به دختر ۶ ساله‌اش هم رحم نکرد
شاید اگر این مرد اعتیاد به مشروبات الکلی نداشت این جنایت رخ نمی داد؛ شاید اگر روابط جنسی در غرب آزاد نبود این حادثه اتفاق نمی‌افتاد و امروز دختری بی نام نشان در کنج یتیمخانه اشک نمی‌ریخت و مادری پشت میله‌های زندان دمادم به یاد فرزندش نبود. . .
مادری برای دفاع از فرزندش به ۳۵ سال زندان محکوم شد/ پدر مست حتی به دختر ۶ ساله‌اش هم رحم نکرد
به گزارش خط نیوز ، دو روز پیش در شهر تاسکالوسا ایلات آلاباما محاکمه زنی بود که به خاطر دفاع از خود و دختر ۶ ساله اش شوهرش را با شلیک تیر کشته بود.

این زن جوان و تحصیلکرده پس از تحمل ۲ سال زندان دو روز پیش پای میز محاکمه آمد تا از خود و فرزندش دفاع کند ولی قضات در عین نباوری این زن تنها را به ۳۵ زندان محکوم کردند و فرزندش را به یتیمخانه فرستادند.

«گفتنی است، این حکم در حالی صادر شد که مردم ایالت آلاباما شاهد بودند که به دلیل فساد در دستگاه قضا این شهر تعداد زیادی از خلافکاران و سردسته مافیای مواد مخدر از زندان آزاد شده بودند و برخی مسئولان دولتی نیز که به دلیل فساد و ایجاد رابطه با دختران زیر ۱۶ سال متهم شده بودند تبرئه و به شغل سابق خود بازگشتند.»

زن جوان اکنون ۳۲ سال سن دارد و زمان وقوع قتل ۳۰ سال داشت ولی به گفته خودش در دوران زندگی با شوهرش به نام "تری" ده‌ها سال بیشتر پیر شده بود.

زن قربانی دست نوشته‌هایش را در اختیار رسانه‌ها گذاشت تا همه از سرنوشت شومش و رای غیر منصفانه قضات مطلع شوند. در این در نوشته آمده اینطور آمده بود:

در اوایل سال ۲۰۰۱ بود که برای کار در یک شرکت خصوصی وارد شهر تاسکالوسا شدم و با کرایه خانه ای کوچک زندگی آرامی را آغاز گردم، حتی به مردی هم علاقمند شده بودم و قرار بود با یکیدگر ازدواج کنیم ولی یک شب در حال بازگشت به خانه توسط مردی مست ربوده شدم.

آن مرد مرا به پارکینگی خانه مسکونی برد و ابتدا مورد ضرب و شتم قرار داد و سپس ساعت ها با آزار و اذیت من سرگرم بود.

این روند چند روز ادامه داشت و من هر روز زیر شکنجه های این مرد عمرم را رو به اتمام می دیدم تا اینکه ، او از من خواست با پیشنهاد ازدواجش موافقت کنم وگرنه مرا خواهد کشت.

من از ترس جانم با آن مرد ازدواج کردم و سال ها در خانه او زندانی بودم، چراکه او هروقت از خانه خارج می شد ، تلفن ها را قطع می کرد و درب خانه با قفل می بست.

دیری نگذشت که از "تری" صاحب یک فرزند شدم و چون ازدواجمان جایی درج نشده بود، فرزندم بی نام و نشان ماند ولی سنگ صبور لحظه‌های تنهایی من بود.

سال ها گذشت و دخترم ۶ ساله شد ولی پدرش هیچ تغییری نکرده بود، ضرب و شتم هایش، شب نشینی با دوستانش و شکنجه هایش سر جایش بود، راستش من به این وضع عادت کرده بودم و دیگر حتی از شدت درد ناله هم نمیکردم.

اما یک روز "تری" مست وارد خانه شد و با نگاه به دخترمان متوجه شدم قصد دارد او را نیز مثل من بدبخت کند و من اصلا حاضر نبودم لحظه ای را ببینم که کودکم با تعرض پدرش زندگی اش پر پر می شود، به همین دلیل اسلحه را از جیب "تری" که روی میز گذاشته بود، برداشتم و با شلیک ۶ تیر او را از پای درآوردم، راستش زمانی که صدای فریاد او را شندیم، وقتی که گلوله‌ها پی در پی به بدنش برخورد می کرد، لذت می بردم و از شدت سال ها رنج و دردم کاسته می‌شد.

گفتنی است، این نوشته پاره‌ای از صحبت های زنی بود که قربانی بیکفایتی مسئولان قضایی و آزادی بی حدو مرز غرب شده بود. شاید اگر این مرد اعتیاد به مشروبات الکلی نداشت این جنایت رخ نمی داد، شاید اگر روابط جنسی در غرب آزاد نبود این حادثه به وقوع نمی پوست و امروز دختری بی نام نشان در کنج یتیمخانه اشک نمی ریخت و مادری پشت میله های زندان دمادم به یاد فرزندش نبود. . . .










Share/Save/Bookmark