به گزارش خط نیوز به نقل از خبرگزاری تسنیم، روزنامه وطن امروز نوشت: دکتر پرویز امینی، جامعهشناس سیاسی، جزو معدود تحلیلگرانی بود که از روزهای نخستین دولت یازدهم با ارائه یک نظام معنایی دقیق از مبنای نظری دولت، به چیستی و کیستی دولت یازدهم پرداخت. امینی بعد از اتفاقات سال اول دولت یازدهم بویژه ماجرای توزیع سبد کالا، دولت یازدهم را یک «دولت ضعیفپایه» نامید. حالا در ایام سالگرد ۲۴ خرداد و دومین سال روی کار آمدن دولت یازدهم سراغ پرویز امینی رفتیم تا در ارزیابی کارآمدی دولت حسن روحانی در سطوح مختلف با وی به بحث و گفتوگو بنشینیم.
***
آقای دکتر امینی! در ایام سالگرد ۲۴ خرداد هستیم. نزدیک به ۲ سال از روی کار آمدن دولت حسن روحانی میگذرد. منتقدان دولت معتقدند روحانی به بسیاری از شعارها و وعدههایش عمل نکرده است. خیلی از انتظارات برآورده نشده و حتی تعامل درستی هم دولت با مخاطبان برقرار نمیکند و همان شعارهای خرداد ۹۲ دوباره از سوی رسانههای مختلف دولت تکرار میشود. شاید بتوان گفت حسن روحانی در فضای رسانهای بیشتر از فضای عمومی ظهور و بروز دارد و آنطور که خیلیها میگویند، توان ارتباط با بدنه اجتماعی را ندارد. نظر شما چیست؟
قوه مجریه از ۳ سطح تعامل و ارتباط با اجتماع میتواند برخوردار باشد؛ یک سطح تعامل این است که دولت بهطور مستقیم با بدنه اجتماع ارتباط برقرار کند و روابط نزدیک با آحاد جامعه و افراد و گروههای منتخب جامعه داشته باشد، مانند دورهای که احمدینژاد در سال ۸۴ به بعد داشت.
سطح دوم تعامل قوه مجریه و جامعه ارتباط از طریق «کارآمدی و کارآیی» یا پاسخی است که به انتظارات و نیازهای جامعه در عمل میدهد، بدین معنا که انتظارات مردم از طریق کارآیی و توانمندی دولت برآورده میشود و از طریق حل مشکلات، دولت با مردم ارتباط برقرار میکند. سطح سوم هم سطح رسانه است که دولت جناب روحانی عمدتا تعاملش با جامعه از طریق رسانههاست و گسترش رسانهها و صورتبندیهای جدید رسانهای مثل شبکههای اجتماعی(فیسبوک و توئیتر و...) هم در این امر به دولت کمک کرده است.
در یک جامعه مردم بهصورت مطلوب بیشترین توقعشان از ارتباطگیری کدام یک از سطوحی است که شما فرمودید؟
اگر از نگاه جامعه به مساله نگاه کنیم، مردم دوست دارند دولت از طریق کاری که انجام میدهد با جامعه ارتباط برقرار کند. در واقع مردم دوست دارند دولت از طریق فعالیت و حل مشکلاتشان با آنها ارتباط برقرار کند و اصولا به دولتها رأی میدهند تا این خواسته آنها را برآورده کنند نه اینکه سخنرانی آنها را بشنوند و هر روز وعدههای جدید و تازه بشنوند یا مشکلات را گردن هر چیزی غیر از دولت بیندازند یا شاهد جنگ قدرت دولت با مخالفان آن باشند. برای مردم کارآمدی مساله است. حتی ارتباطات نزدیک و مستقیم هم اگر مقدمهای برای حل کردن مشکلات مردم نباشد یا در کنار آن کارآیی و اثربخشی نباشد، خیلی برای مردم مساله نیست.
خب! دولت مگر این مسائل را نمیداند، پس چرا تمام تلاش دولت این است که ارتباطش با مردم از دریچه رسانه باشد؟
مساله اصلی دولت این است که خلأ بزرگی در کارآیی و اثربخشی و اثبات توانمندی خود دارد و به نوعی خواسته یا ناخواسته در حال پر کردن این خلأ با تمرکز بر ارتباط رسانهای با جامعه است. بنابراین شما وقتی نگاه میکنید، میبینید بیشترین مسائلی که دولت نسبت به آن پاسخگو است، مسائلی است که در فضای رسانهای مطرح شده است نه مسائلی که مردم در کوچه و خیابان میگویند. دولت با آنها کاری ندارد! نقدهایی که در رسانهها مطرح میشود، دولت تلاشش را میکند در همان رسانه به آنها پاسخ دهد. دولت به مسائل رسانهای پاسخ میدهد و به آنها ضریب میدهد و این باعث شده دولت یک هویت رسانهای پیدا کند، به جای آنکه یک هویت کاری و عملگرایانه داشته باشد، در حالی که قوه مجریه با هویت کاری و اجرایی تعریف شده و انتظار مردم هم همین است.
با توجه به آنچه تاکنون بر دولت گذشته است، وضعیت دولت در ۲ سال گذشته در شاخصه کارآمدی چگونه بوده است؟
ما میتوانیم از زوایای مختلف به تحلیل شاخص کارآمدی دولت بپردازیم. یکی از این زوایا این است که برویم سراغ سازمان نظری دولت، دولت یک مدعای تئوریک داشته، در آن سازمان تئوریک توسعه برایش اصل بوده و مسیر رسیدن به توسعه هم، همگرایی با کشورهای موسوم به توسعهیافته(غربی) بوده است. این مبنای نظری اگر در فضای واقعی به طور ایدهآلی نیز به کار گرفته شود، یکسری ملزوماتی را با خود به همراه دارد که من قبلا در کتاب تحلیل نظری دولت یازدهم به آنها اشاره کردم، چالشهای«استقلال-توسعه»، «عدالت-توسعه» و «مردم-نخبه» ملزومات نگاه دولت است که اگر دولت کارآمدی داشته باشد، باید بتواند این چالشها و ملزومات مدل مدنظرش را مدیریت کند مثلا آنها را به تاخیر بیندازد یا عمقش را کم کند. حالا سوال این است: آیا دولت توانسته؟ پاسخ منفی است. این چالشها در جامعه سر باز کرده و مساله استقلال جدی شده و در جامعه هست؛ در مساله بازرسیها و بازجوییها مساله استقلال در یک موضع خیلی رادیکالی مورد خدشه قرار میگیرد. واکنشهای جمعی هم نسبت به آن ابراز شده و در مردم همراهی با دولت دیده نشده و یک تقابلی در این مساله ایجاد شد و اگرچه تیم مذاکرهکننده تا حدی بازرسی و بازجویی از نفرات اصلی امنیت کشور از جمله وزیر دفاع، دبیر شورایعالی امنیت ملی و... را پذیرفته بود، فضای اجتماعی با آن برخورد کرد و شکاف استقلال بروز کرد.
تا این مساله اخیر که رئیسجمهور مطرح کرد که آب خوردن مردم هم به تحریمها مربوط است که این ۲ برداشت دارد؛ یک برداشت این است که یک نیاز جاری جامعه مثل آب خوردن هم بدون رفع تحریم حل نمیشود. تحلیل دیگر این است که اصلا اگر ما بخواهیم آب بخوریم هم، اجازه آب خوردن هم با طرف مقابل است.
شکاف توسعه - عدالت هم ما داریم، تا آن حد که عدالت محلی از اعراب در نگاه و ادبیات دولت ندارد، چه آنکه بخواهد در عمل کاری برای آن انجام دهد. دیدگاهی در دولت از نظر اقتصادی به صورت عمده حاکم است که مانند چهرههای جهانی این جریان مثل«فون هایک»، دغدغه عدالت در آن منتفی است.
خب! این صحبتهایی که دولت درباره فسادهای دولت قبل میگوید چه؟ اینها جزو موضوع عدالت نیست؟
البته، بحث من این است که در برنامهای که دولت بهعنوان توسعه دارد، مساله عدالت خیلی جدی نیست و از اول هم نبوده بنابراین این مساله خیلی راحت ظهور میکند. مثلا قیمت نان که متعلق به قشر ضعیف جامعه است، رشدهای فراوانی در این ۲ سال پیدا کرده است، آب، برق، نرخ خدمات عمومی که برای جامعه داده میشود، اینها افزایش بالایی داشته و تمهیدی نبوده که اینها را برای طبقه ضعیف جامعه کنترل کنیم. در بحث مبارزه با فساد نیز تمرکز بر دولت قبل است اما در برابر پرونده فساد امثال مهدی هاشمی، دولت موضعی ندارد و نمیخواهد داشته باشد یا رانتهای بالایی در اختیار افرادی قرار میگیرد که هزار میلیارد تومان بدهی بانکی دارند.
سومین مساله، شکاف توده و نخبه است که دولت نتوانسته با محیط عمومی جامعه ارتباط برقرار کند و این گسست ظهور و بروز یافته است.
یک فهم دیگر از کارآمدی، وضعیت پادگفتمانهایی است که دولت داشته است. باید ببینیم آنها امروز چه وضعی پیدا کردهاند. اگر دولت به آنچه گفته بود تاکنون خوب عمل کرده باشد یعنی در عمل کارآیی داشته باشد عمدتا آن پادگفتمانها باید در حاشیه باشند و نباید به متن جامعه فراخوان شده باشند اما وقتی به متن جامعه نگاه میکنیم، میبینیم یک کاراکتری مثل احمدینژاد که نقش پادگفتمان این گفتمان را بازی میکند از موقعیت ۲ سال گذشته خودش که یک فضای منفی علیه او بود فاصله گرفته و فرصت عمل اجتماعی و سیاسی پیدا کرده است و ادبیات تند علیه احمدینژاد که هنوز در رسانهها و زبان دولتیها به وفور وجود دارد دیگر اثر گذشته را بر فکر اجتماعی ندارد، یعنی دیگر بازتولید خصلت منفی را برای احمدینژاد نمیکند. این هم یک نشانه است که دولت نتوانسته فضای گفتمانی را به صورتی پیش ببرد که پادگفتمانهای او فعال نشوند. دولت با هر اقدامی که میکند، با هر تصمیمی که میگیرد و با هر مواضعی که بیان میکند در حال فراخواندن پادگفتمانهای خودش است، روحانی بیشترین فعالیت را امروز برای ورود احمدینژاد به صحنه انجام میدهد.
این مساله عامدانه است یا فضا لاجرم به این سمت میرود؟
وقتی دولت ناتوان در کارآیی باشد ناخودآگاه پادگفتمانهای گفتمان دولت فعال میشود اما اگر دولت کارآیی داشت به طور طبیعی احمدینژاد حالا حالاها باید در حاشیه باقی میماند، منظورم اینجا شخص احمدینژاد نیست، منظورم ظرفیتهای پادگفتمانی دولت است.
سطح سوم این است که برویم کارآمدی را از طریق مدعای عمومی و خاص دولت بررسی کنیم. هر دولت یکسری مدعای عام دارد و یکسری مدعای خاص مثلا آزادی در دولت خاتمی یا عدالت در دولت احمدینژاد یا در دولت هاشمی بحث سازندگی؛ اینها مدعای اصلی هر دولت بوده و اتفاقا بیشترین آسیبپذیری هم در همین جاها بوده است. برای مثال وقتی توقعات از دولت سازندگی درباره رفاه برآورده نشد و اتفاقا تورم ۵۰درصدی آمد، دولت افت کرد، همانجا که دولت خاتمی در آزادی لنگید یا دولت احمدینژاد در عدالت افت کرد، تبدیل به پاشنه آشیل دولت شد.
دولت روحانی را در مدعای عمومی که برای مثال معیشت و اقتصاد مردم است -که مدعای همه دولتهاست- نمیتوان موفق دانست. ارزیابی جامعه نسبت به حل مشکلات اقتصادی بیشتر به سمت منفی بودن رضایت میل میکند اما آنچه مهمتر است مدعای خاص دولت است. مدعای خاص دولت این بوده است که «از طریق همگرایی با غرب چند چیز را حل کنم؛ یک تحریمها را از طریق توافق بردارم و دوم از طریق همگرایی با غرب، توسعه را برای ایران به همراه بیاورم.» پس رفع تحریمها، حل مشکلات اقتصادی و توسعه، مدعای اصلی دولت است. خب! این مدعای اصلی دولت به کجا انجامیده؟ آنچه وضوح دارد این است که در این ۲ سال بهرغم همگرایی، ما با کاهش حدود۵۰ درصدی درآمد ملی روبهرو شدهایم، یعنی بهرغم همگرایی با غرب و تغییر در سیاست خارجه در ۲ حوزه منطقهای نسبت به عربستان و در حوزه بینالمللی نسبت به آمریکا، اتفاقا توسط همین دو که بیشترین همگرایی را ما با آنها داشتهایم و بیشترین تعدیلها صورت گرفت، توطئهای رخ داد -دولت هم به آن اذعان دارد- که کاهش ۵۰ درصدی قیمت نفت را به همراه داشته است و همه هم میدانند این کاهش قیمت یک امر اقتصادی نیست بلکه یک امر سیاسی است. ۵۰درصد عدد بالایی است، یعنی هر ایرانی هر چقدر میتوانست از درآمد ملی عایدی داشته باشد در حال حاضر این عایدیاش نصف شده! این یعنی شکست ایده مدیریت روحانی برای اداره کشور.
در مسائل کوچکتر مثل بازگرداندن اعتبار به پاسپورت ایرانی ماجرای اسفناک جده به خوبی گویاست. انسان میفهمد که اعتبار پاسپورت سر از کجاها درآورده است و به کجاها رفته! این همگرایی با غرب حتی نتوانست پاسپورت یک نماینده ما را در سازمان ملل حل کند، آن هم در شرایطی که آن نماینده معرفی شده در حال حاضر هیچ موضع انقلابی نداشته است. این همه همگرایی را هم انجام داده باز یک مشکل پاسپورت او هم حل نمیشود. ایدهای که نمیتواند مشکل یک پاسپورت را حل کند چطور میتوان با آن توسعه ایجاد کرد؟
فضای اجتماعی امروز در مساله کارآیی چه تصوری از دولت دارد؟
در فضای اجتماعی امروز سهگونه موضع در برابر دولت وجود دارد؛ یک گونه در موضع مخالفت کامل با دولت است. مخالف و منتقد کلیت دولت است که این دامنهاش از ۲۴ خرداد ۹۲ تا امروز گسترده شده، یعنی میزان مخالفانی که روحانی در ۲۴ خرداد ۹۲ داشته تا ۲۴ خرداد ۹۴ افزایش پیدا کرده، یعنی گروههایی بودند که لااقل در موضع اعتراض یا موضع منفی نسبت به روحانی قرار نداشتند اما امروز در موضع منفی قرار دارند، یا آنهایی که موضع منفی داشتند، موضع منفی خیلی رادیکالی نداشتند اما امروز موضع منفی رادیکال نسبت به دولت دارند.
گرایش دومی هست که مجموعههای اصلاحاتی هستند که گرایش حداکثری و نقد حداقلی نسبت به دولت روحانی دارند و این حمایت آنها هم حمایت ایدئولوژیک است و بحثشان به کارآیی و کارآمدی دولت ربطی ندارد و از این جنبه وارد ارزیابی دولت نمیشوند.
دسته سوم که اکثریت عمومی جامعه هستند، نظرشان راجع به دولت موضع «تعلیق و انتظار» است. یعنی هنوز نسبت به دولت جمعبندی قاطع پیدا نکردهاند. یعنی نه نسبت به حل مسائل از سوی دولت ناامید هستند و نه به این جمعبندی رسیدهاند که دولت قدرت حل مساله را دارد.
این موضع نتیجه چیست؟
این نتیجه «دوپینگ» خطرناک برای خود و کلیت نظام سیاسی و مردم است. دولت همه مسائل کشور حتی آب خوردن را به تحریمها و تحریمها را به توافق گرده زده است. این یک دوپینگ در دولت است. یعنی جامعه به طور خواسته یا ناخواسته با این احساس همراهی میکند که با توافق، مشکلات حل خواهد شد و چون تکلیف توافق روشن نیست، حالت جامعه، حالت تعلیق و انتظار است.
اینجا بحثی که مطرح است، این ایستگاههای مختلفی است که دارد در مسیر توافق به وجود میآید. ما هر سری تا مرز توافق میرویم، دولت مارش پیروزی میزند اما بعد از یک مدت هیچ اتفاقی نمیافتد؛ یک حس سرخوردگی در جامعه است...
از من بپرسید، جمعبندی من این است که ایده دولت برای اداره کشور شکست خورده است اما آیا این شکست به صحن اجتماعی مردم وارد شده؟ میگویم هنوز وارد نشده، چون این دوپینگ مانع ظهور واقعیت است. ایده همگرایی با غرب مساوی با حل مشکلات کشور و ایجاد توسعه، ایده شکستخوردهای است. محدود به تجربه این دولت هم نیست. پهلویها بالاترین سطح همگرایی را با غرب داشتند که حالا حالا برای این دولت در حکم رویاست اما توسعهای در پی نداشت بهرغم اینکه چیزهای زیادی از جمله استقلال کشور از دست رفته بود. نمونه دیگر مصر است که در حداکثر همگرایی با غرب در همه مسائل بغرنج آنها مثل مساله اسرائیل بود و سالانه ۳ میلیارد دلار کمک بلاعوض از آمریکا میگرفت اما بهرغم تحمل همه این هزینهها، چیزی عاید کشور مصر نشد.
خب! اگر بخواهیم کارآمدی دولت را در ۲ پازل تحلیل کنیم که توافق به سرانجام برسد یا به سرانجام نرسد، در آن موقع وضعیت دولت در امر کارآمدی چگونه خواهد بود؟
اگر مذاکرات به شکست منجر شود که دولت با بنبست مواجه خواهد شد، چون هیچ ایده دیگری برای اداره جامعه ندارد. اگر توافق صورت بگیرد باز مساله این است که آیا تحریمها برداشته میشود؟ اگر برداشته شود در چه سطحی این اتفاق میافتد؟ اگر خوشبینانهتر نگاه کنیم یعنی توافق صورت بگیرد و تحریمها همه برداشته و همه تعهدات انجام شود، سوال کارآمدی مرحله به مرحله جلوتر میرود و کار برای دولت سختتر میشود.
وقتی تحریمها رفع شد همه منتظرند ببینند وضع معیشتی و اقتصادی چگونه میشود، در آن موقع دولت دیگر نمیتواند وضع موجود را به گردن یک عامل بیرونی از خود بیندازد. در آن موقع دولت خودش مسؤول همهچیز خواهد بود و بنا به آمارهای موجود حتی شریک سیاسی - هستهای روحانی، لاریجانی هم که میگوید تحریمها ۲۰ الی ۳۰ درصد تاثیر دارد، نمیتواند تا این حد رادیکال باشد که آب خوردن را به تحریمها نسبت بدهد و با اظهار اینکه ۲۰ الی ۳۰ درصد تحریمها موثرند، صف خود را از شریک هستهایاش جدا میکند. در آن شرایط مشکل دولت نه تنها حل نمیشود بلکه مضاعف میشود چون دوپینگ دولت هم برداشته میشود.
خب! در مساله کارآمدی یکی از شاخصهای بینالمللی ارتباط دولت با مردم است، این در دولت روحانی چگونه است؟
دولت روحانی تنها دولتی است که بیشترین گسست را به لحاظ طبقاتی با اجتماع دارد، به گونهای که اصلا مسائل طبقات ضعیف جامعه را فهم نمیکند. وقتی برخی از افراد این جریان سرمایه تا ۱۰۰۰ میلیارد تومان دارند، دغدغه کارگری را که دستمزد ۵۰۰ هزار تومانی دارد درک نمیکنند.
از طرف دیگر دولت یک دولت بروکراتیک است و میخواهد مسائل را از مسیر بروکراتیک خودش پیش ببرد و به طور طبیعی قائل به ارتباط مستقیم با مردم نیست.
خب! این کارهایی که دولت میکند مثلا حضور در کنسرت فلان خواننده یا فلان الفاظ روشنفکرانه، اینها برای طبقه متوسط شهری که به قول خود شما -در تحلیلهای گذشتهتان- بشدت در حال گسترش است، راضیکننده نیست؟ طبقهای که خیلی مشکل مالی ندارد.
یکی از تلاشهایی که دولت تاکنون آگاهانه یا ناآگاهانه انجام میداد، این بود که «نزاع بر سر کارآیی» را تبدیل کند به «نزاع بر سر مواضع»، یعنی دولت از این زاویه که عمدتا به جای آنکه بر سر عملکرد و کارآیی دولت بحث و نزاع باشد بر سر مواضعش بحث صورت بگیرد وارد شده است. مثلا بیان مواضعی درباره ماهواره که جامعه به شکل طرفداران ماهواره و مخالفان ماهواره درآیند، طرفداران تعامل با آمریکا و مخالفان تعامل با آمریکا، طرفداران تعامل با دنیا و طرفداران جنگ با دنیا، این نوع مواضع و نزاعها را دولت تلاش داشته شکل بگیرد تا درباره عملکرد دولت قضاوت صورت نگیرد.
هدفگیری این مواضع همین طبقه متوسط شهری بوده که در اینجا آزادی برایش مهم است و آن هم بیشتر آزادی فرهنگی. دولت این شعارها را مطرح میکند تا این پایگاه را با خودش همراه کند، اصلا ریشه ریزش آرای قالیباف در انتخابات سر موضوع آزادی بود؛ در آن بحث گازانبر بود که القا کرد. روحانی از قالیباف نماینده بهتری برای مطالبات طبقه متوسط شهری است. طبقه متوسط مهمترین پایگاه اجتماعی است که ۲ گفتمان توسعه و آزادی دارند اما صرف این مواضع و بیانیهها کافی نیست، این طبقه هم سطحی از کارآمدی و سطحی از مسائل اقتصادی همواره مدنظرش است. اصلا مساله اصلی این طبقه آن است که یکسری جاهطلبیهای اقتصادی را همیشه دارد و هیچوقت هم از سطح موجودش راضی نیست و تلاشش برای افزایش پسانداز است.
آیا دولت علاوه بر این ناکارآمدی مشکل دیگری را هم دارد که گریبان او را بگیرد؟
بحثی که به نظر من حتی از ناکارآمدی مهمتر است یا خلأ آن در دولت آزاردهندهتر از ناکارآمدی است، بحث اخلاقی در دولت است. آنچه از نظر اخلاقی در دولت بویژه در شخص روحانی برجسته است، یک نوع ادبیات گزنده و از موضع بالا در مواجهه با دیگران دارد. این از ناکارآمدی روحانی آزاردهندهتر است، چرا که باعث شده احساس بینیازی از دیگران کند و همه را بیاهمیت ببیند و منتقدان را بزدل، بیسواد و... بخواند. این بیسابقه است در جمهوری اسلامی! آزاردهندهتر این است که این طرز برخورد با نیروهای داخلی است و با طرفهای بیگانه جای خودش را به ملایمت میدهد. متاسفانه جامعه روشنفکری ما نسبت به این ادبیات گزنده و از موضع بالا حساسیت و واکنشی نشان نمیدهد، حالا روشنفکری هر مبنایی داشته باشد، الحادی باشد یا دینی یا سکولار و... نمیتواند بنا بر هویت روشنفکرانهاش با این مساله کنار بیاید.
با این اوصاف شما این گمانه را که روحانی رئیسجمهور یک دورهای باشد تایید میکنید؟
این سوال شما مثل سوالی است که سال ۹۲ پرسیده میشد که روحانی رئیسجمهور میشود؟ تقریبا در پاسخ منفی نوعی اجماع بود، چون کاراکتر روحانی مثل ولایتی و لاریجانی است و در بافت اجتماعی ایران امکان رئیسجمهور شدن ندارند. در هفته اول انتخابات یک دوست خبرنگار دوم خردادی که تا لحظه آخر اساسا برای رأی دادن در انتخابات تردید داشت و دارای مراوده ویژهای با خاتمی بود به من گفت که بعد رد صلاحیت هاشمی حال من بد بود و من رفتم پیش خاتمی، چراکه هر وقت حالم بد بود، میرفتم پیش حاجآقا تا روحیه بگیرم. این بار که رفتم دیدم حاج آقا(خاتمی) خیلی عصبانی است و با این مضمون که جمهوری اسلامی با تایید صلاحیت عارف و روحانی ما را چی فرض کرده است که بیاییم پشت سر کسی مثل عارف که یک تا یک و نیم میلیون رأی دارد یا روحانی که کمی بیشتر رأی دارد و اصلاحات را ضایع کنیم؟ یعنی آنها در هفته اول از زمان ۲۰ روزه تبلیغات هم باور نمیکردند که روحانی بتواند رئیسجمهور شود. بنابراین حمایتها تا روزهای آخر به تاخیر افتاد. حال سؤال اینکه چرا روحانی رئیسجمهور شد؟ بیش از همه به مسالهای بازمیگردد که من نام آن را «معجزه اصولگرایی» میگذارم. معجزهای که برای روحانی رخ داد و از یک بازنده، برنده ساخت. اینکه شما استدلال کنی کثرت نامزدها در برابر یک نامزد، شرایط بهتری است تا با یک نامزد واحد و مشترک، فضای گفتمانی انتخابات را به مقاومت در برابر سازش تبدیل کنی و... اینها معجزات اصولگرایی است که میتواند روحانی را رئیسجمهور کند.
بنابراین پاسخ سوال شما مشروط به ظهور یا عدم ظهور معجزه اصولگرایی است.