پايگاه خبری تحليلی خط نيوز 5 بهمن 1400 ساعت 11:42 http://khatnews.com/vdchivn-.23nqxdftt2.html -------------------------------------------------- عنوان : انقلاب اسلامی و مفهوم مدرن «انقلاب» -------------------------------------------------- متن : آیا «انقلاب»، مفهومی مدرن است؟ اگر بله، با این وصف درباره انقلابی بودن اسلام در جامعه جاهلیت چه می‌توان گفت؟ باید گفت اولاً «جامعه» هم مفهومی مدرن است. ثانیاً، «انقلاب» محصول کارکردهایی است که زمان پیامبر اعظم(ص) و اجتماع قبیله‌ای، وجود نداشته است. ثالثاً تمیز میان انقلاب به‌عنوان «اصطلاح» و انقلاب به منزله «واژه» بس مهم است. انقلاب به منزله یک اصطلاح سیاسی در قرن هفدهم میلادی جوانه زد. اگر در زمان پیامبر بودیم، مسلماً تحول صورت گرفته توسط اسلام را یک انقلاب(به معنای اصطلاحی آن) نمی‌خواندیم. هرچند به معنای واژگانی، بالاترین و عمیق ترین انقلاب تاریخ بشری بوده است. در دوران معاصر، انقلاب اسلامی همه جانبه ترین و با حضور بیشترین تعداد از مردم مخالف نظام مستقر صورت گرفته است و از جنبه‌های کثیری استثنایی است(دکتر منوچهر محمدی به خوبی این موارد را در تحقیقات دقیق خود پیرامون مقایسه انقلاب ها نشان داده‌اند). این انقلاب به هر روی در زمان معاصر و مدرن رخ داده است و از این زمانه تأثیر گرفته است. اما در عین این که عمیق ترین و کامل ترین صورت «انقلاب» در دوران مدرن است، دارای خصوصیاتی ملهم از انقلاب اسلام توسط پیامبر(ص) است. توماس هابز در رساله «انقلابات فلکی»، متأثر از اخترشناسی و کوپرنیک، واژه انقلابات(revolving) را که به معنای دورزدن و گشتن است برای اولین بار به منظور وصف نظریه‌اش به کار برد. او و کسانی مانند جان لاک به ماهیت دوَرانی انقلاب باور داشتند. هابز در «محاوراتی در باب جنگ داخلی فراموش‌نشدنی» می‌گوید: «من در این انقلاب شاهد حرکت دورانی قدرت حاکمه بوده‌ام، به دست دو غاصب، پدر و پسر، از شاه فقید به این پسرش. زیرا … قدرت از کینگ چارلز اول به پارلمان طویل [که از ۱۶۴۰ تا ۱۶۶۰ فعال بود] انتقال یافت؛ و از آن پارلمان به پارلمان دنباله؛ و از پارلمان دنباله به الیور کرامول؛ و سپس دوباره از ریچارد کرامول به پارلمان دنباله؛ و از آن به پارلمان طویل؛ و از آن به کینگ چارلز ...»(مفهوم انقلاب و امر مدرن، الیور دابلیو هلمز، ترجمه صالح نجفی). اینجا او امتداد پخته‌ترِ اندیشه کنت کلارندن است که ایده استعاده یا ترمیمی(restoration) را برای جنگ‌های داخلی طرح کرد. جالب است که در انگلستان حتی انقلاب هم به عنوان ثبیت نهایی سنت و تجربه انباشته و انباره عرفی ارزیابی می‌شده است. در قرن شانزدهم واژه انقلاب در علم رواج عام یافت اما پیش از قرن هفدهم و وقوع انقلاب پیوریتان‌ها در ۱۶۴۸ و انقلاب شکوهمند در ۱۶۸۸ خبری از مفهوم سیاسی انقلاب نبود؛ مفهومی که پیش ازین و بعد از انقلاب کوپرنیکی وارد ادبیات علمی شده بود. انقلاب در ۱۷۸۹ (انقلاب کبیر فرانسه) و بحبوحه آن رفته‌رفته از معنای طبیعی‌بودن فاصله گرفت. اگر پیش‌تر حتی در آثار ابن خلدون و حتی کسانی مانند دیوید هیوم از جوانی و‌ میانسالی و‌ پیری و در نهایت مرگ حکومت ها سخن گفته می شد، در جریان انقلاب شکوهمند و بدون خونریزی انگلستان -بخاطر نبود خونریزی آن را شکوهمند خواندند اگر نه انقلاب به معنای خاص آن هم نبود- و ‌جنگ های داخلی، سلانه‌سلانه زمینه برای گذار از طبیعی‌انگاری ‌و حتی «دَوَران»‌ فراهم می شد. انقلاب فرانسه انقلاب سرعت بود و انقلاب را با سرعت، آرمان‌گرایی، آزادی، اراده‌گرایی و انسان‌محوری گره زد. این سرعت و اراده باوری در انقلاب اکتبر روسیه تشدید شد. باری، انقلاب، مفهومی مدرن است، هر چند که گسترش مفهومی یافته است. باید توجه داشت هر قدر هم که مفهوم انقلاب وسعت یافته باشد به گونه ای که بتوان آن را به سقوط نظام شرک و پیروزی نظام توحیدی رسول الله(ص) نسبت داد، این نسبت‌دادن -نسبت دادن به عنوان یک اصطلاح، نه واژه- کاری مدرن و‌ امروزین است. انسان زمان پیامبر هرگز ظهور و برتری اسلام را انقلاب ندانسته است. قیام بزرگ اجتماعی پیامبر یک طغیان (rebellion)- البته طغیان مقدس و طغیانی علیه طاغوت و در برابر اشرافیت نژادی - محسوب می‌شود نه یک انقلاب. ضمناً رستاخیز بزرگ پیامبر اسلام بزرگ‌تر از همه انقلاب ها بوده است. اما درباره انقلاب اسلامی و‌ مدرن بودن اصطلاح انقلاب در آن باید گفت انقلاب اسلامی هم مدرن بود هم دینی؛ چراکه هم انقلاب است هم اسلامی. هرچند که روح و غایت و منشأ آن دینی است اما از نظر روشی و ابزاری، بی ارتباط با عالم و مفاهیم مدرن نیست. به زبان دیگر عموماً و عمدتاً دینی است و هرگز در ایدئولوژی های مدرن، ماندگاری و نیز کشش و انرژی مفاهیم مطرح شده در انقلاب اسلامی وجود نداشته و نخواهد داشت. اما این به منزله تباین و به ویژه تقابل و تنافر مطلق آن با امر مدرن نیست. امام خمینی هرگز تکنولوژی و توسعه را نفی نکرد و رهبری فعلی نیز چنین است. الگوی انقلاب اسلامی در تمایز با غرب‌گرایی و غرب‌ستیزی مطلق است؛ اگرچه رهبران جمهوری اسلامی غالباً از حیث سیاسی ‌غرب‌ستیزند( آن هم نه مطلق). اما با علم و هرگونه دستاورد دانشی رخ داده در غرب مخالف نیستند. در حقیقت رهبران انقلاب اسلامی با برآیند و گفتمان غالب تاریخی غرب مخالف هستند؛ گفتمانی که خویش برتر انگار و حتی نژادپرست بوده و با خشونت و انحصارگرایی بی مانند شناخته می شود. رهبر انقلاب حدود دو سال پیش در سال ۹۸برای اولین بار تعبیر «حق مدنی» را به کار بردند. همچنین ایشان واژه دمکراسی را هم استفاده کرده اند؛ همچنانکه امام(ره) حتی پس از پیروزی انقلاب و در گفتگویش با اوریانا فالاچی گفت «بالاترین دمکراسی در اسلام است». اما هنوز هم کثیری به کاربردن دمکراسی و مواردی مانند حق مدنی را منع می کنند! مشکل عمده کسانی مانند رهبر انقلاب، با گفتمان غربی است نه تمامیت غرب. سخن نهایی این که هیچکدام از نظریه های رایج انقلاب در غرب نمی تواند انقلاب اسلامی را به نحو تام توضیح دهد و بیشتر آنها در توضیح انقلاب اسلامی ناتوان یا کم توان هستند. این به سبب غنای مفهومی فوق العاده اسلام سیاسی با خوانش ولایت فقیه و امام راحل است. اما این امر به معنای استثنایی بودن انقلاب اسلامی است نه جدایی مطلق آن از امر مدرن و نظریه مدرن.