رابطه ایران و مصر در گذشته و چشم انداز آینده

مصطفی کرمی

6 مرداد 1392 ساعت 20:58


با توجه به رویکرد و اهداف سیاست های خارجی مصر حتی بعد از انقلاب ژانویه ۲۰۱۱ از جمله روابط با غرب و اسرائیل، و رویکرد متفاوت نسبت به مسئله فلسطین و سوریه در قبال ایران، تردید می توان داشت که تغییری چشمگیر در روابط دو کشور به سمت بهبود مناسبات فیمابین روی دهد.

رابطه ایران با مصر به عنوان کشورهایی مهم در خاورمیانه از زمان استقلال مصر یعنی از سال ۱۹۲۲، به بعد قابل بررسی است، چرا که تا پیش از آن یا مصر تحت حاکمیت امپراتوری عثمانی بود و یا اینکه تحت استعمار فرانسه و سپس بریتانیا قرار داشت. در واقع روابط میان دولتی در منطقه ی خاورمیانه به صورت واحدهای دولت – ملت از زمانی مطرح است که بتدریج پس از پایان جنگ جهانی اول دولت های جدید شکل گرفتند و به صورت قلمروهای جداگانه با استقلال رسیدند.

بنابراین، برای بررسی روابط کشورهای منطقه، به ویژه در اینجا ایران و مصر، دهه سوم قرن بیستم که مصر به استقلال رسید، مبداء قرار می-گیرد. از آن مقطع تا امروز روابط دو کشور دارای فراز و نشیب هایی بوده که که تاریخ روابط دو کشور را به نمایش می گذارد. بنابراین، برای فهم روابط دو کشور و دلایل واگرایی و همگرایی که می تواند چشم انداز آتی را نیز روشن سازد، این پرسش مطرح می شود که رابطه ایران و مصر در طی ۸ دهه گذشته چه مراحلی را طی کرده و متاثر از چه علل و عواملی بوده است؟ در پاسخ به این پرسش این فرضیه مطرح می شود که:

روابط ایران و مصر در ۸ دهه گذشته متاثر از رویکردهای منطقه ای و بین المللی سیاست خارجی دو کشور، به ویژه ائتلاف و همسویی با غرب و ایالات متحده و نیز مسئله فلسطین بوده است. بنابراین، در این نوشتار ضمن تقسیم بندی روابط دو کشور به دوره های مختلف که رویه های همسو و یا متفاوت بر سیاست خارجی هر دو کشور حاکم بوده است به دلایل نزدیکی و یا دوری روابط دو کشور نیز پرداخته می شود.

کلید واژه ها: جمهوری اسلامی ایران، مصر، سیاست خارجی، انقلاب اسلامی ایران،انقلاب۲۵ ژانویه

دوره اول: همگرایی محافظه کارانه

روابط رسمی ایران و مصر به صورت رسمی و در چارچوب روابط بین دولتی به اواخر دهه ی سی میلادی یعنی زمان پادشاهی رضاشاه در ایران ملک فواد و ملک فاروق در مصر بر می گردد.در این مقطع اولین قرار داد دوستی دو کشور در سال ۱۳۰۷شمسی بین دو کشور بسته شد. نوسازی با الگوگیری از مظاهر غربی، تبلیغ و ترویج جدایی دین از دولت، مبارزه با مظاهر فرهنگ بومی و سنتی و دوستی با کشورهای غربی از مهمترین وجوه مشترکی بود که پادشاهی مصر و ایران در سیاست داخلی و خارجی خود تعقیب می کردند و همین مسئله آنها را به هم نزدیک می کرد.

بدین ترتیب در این مقطع تمایل به گسترش روابط بین دو کشور افزایش یافت به طوری که در آغاز هر چند دو کشور متمایل به غرب بودند اما همزمان و به تدریج در آغاز جنگ جهانی دوم به آلمان ها گرایش پیدا کردند. توسعه روابط دو کشور به اندازه ای بود که در اواخر دهه ی بیست شمسی شاه ایران تصمیم به برقراری روابط گسترده تر با مصر گرفت و حتی به عنوان بخشی از این ارتقاء روابط می توان به ازدواج محمدرضا پهلوی ولیعهد شاه ایران با فوزیه خواهر ملک فاروق در اسفند ۱۳۱۷، اشاره داشت.

این دوره که تا سال ۱۳۲۷، یعنی تا پایان زندگی مشترک فوزیه و محمدرشاه ادامه پیدا کرد دو کشور روابط حسنه ای داشتتند و در بسیاری از مسائل منطقه ای و بین المللی و از جمله دوستی و نزدیکی به غرب همراه و همسو بودند. به عبارت دیگر، دو کشور در خصوص مسائل منطقه ای طرفدار حفظ وضع موجود بودند، اما جدایی شاه از فوزیه باعث شده که روابط دو کشور به سردی بگراید اما این مسئله موجب چالش قابل توجهی در روابط دو کشور نشد و مواضع اصولی دو کشور تا سال ۱۹۵۲، در قبال تحولات و شرایط منطقه ای همسو و هم جهت بود.

دوره دوم: همسویی تجدید نظر طلبانه

تقارن کودتای افسران آزاد در سال ۱۹۵۲،(تابستان، ۱۳۳۱) در مصر و سرنگونی رژیم سلطنتی در این کشور با ایام نخست وزیری محمد مصدق، چهره ی مشهور ملی گرا در ایران، مرحله ای دیگر هرچند کوتاه در روابط دو کشور را رقم زد. بدین ترتیب، در ایران و مصر برای مدت کوتاهی یعنی تا پایان نخست وزیری مصدق رویکردی کمابیش همسو در خصوص نظام منطقه ای و به ویژه در رویکرد نسبت به غرب برخی تغییرات همسو غالب شد.

در واقع هم مصر دوره ی افسران آزاد و هم دولت مصدق رویکردهای ضد استعماری داشتند و درصدد ایجاد بلوک جدیدی از قدرت و یا دست کم بیطرفی به بلوک بندی شرق و غرب بودند که بدین معنا بود که نه وابستگی به شرق داشته باشند و نه هم پیمان غرب. حتی به عبارتی دیگر اهمیت این دوره فراتر از جهت گیری های سیاست خارجی دو کشور بوده است، به طوری که بعدها الگوی سیاست خارجی مصدق، یعنی سیاست موازنه منفی و همچنین ملی کردن صنعت نفت در رفتارهای بعدی جمال عبدالناصر تاثیرگذار شد و با الگوگیری از سیاست ایران در این مقطع در سال ۱۹۵۶ کانال سوئز را ملی اعلام کرد و در سال ۱۹۵۵ به عنوان یکی از رهبران موثر به همراه رهبران مانند سوکارنو، تیتو و نهرو جنبش عدم تعهد را پایه گذاری کردند.

دوره سوم:دوره گسست و تنش

با سرنگونی دولت مصدق در سال ۱۹۵۳، سیاست حاکم بر ایران مجدداً به سوی ائتلاف و همگرایی با غرب متمایل شد و این کشور با نفی سیاست موازنه ی منفی تلاش کرد که به غرب و ایالات متحده نزدیک شود. این در حالی بود که در مصر جمال عبدالناصر سیاست ضد استعماری و چالش با غرب ادامه داشت و حتی تا حدودی به شرق و سیاست های شوروی متمایل بود، به ویژه پس از آنکه از دریافت کمک های فنی و مالی از غرب برای ساخت سد اسوان ناامید شد بیش از پیش به شوروی و بلوک شرق نزدیک شد.

یعنی به عبارت دیگر در متن آن زمان در منطقه و در سطح بین المللی سیاست های تجدیدنظرطلبانه را تعقیب می کرد. در این حال ایران نگرانی های امنیتی از جانب شوروی داشت و کماکان به خاطر حفظ منافعش با غرب از نزدیکی به شوروری اجتناب می کرد. علاوه بر این مسئله که رویکردهای کلان را نشان می دهد مسائلی نظیر عضویت ایران در پیمان بغداد در سال ۱۹۵۵، همراهی با دکترین آیزنهاور در سال ۱۹۵۷، توسعه روابط با اسرائیل و.. باعث شد که روابط دو کشور بیش از پیش به تیرگی گراید و سرانجام دامنه ی تنش ها به جایی رسید که منجر به قطع روابط سیاسی دو کشور در سال ۱۹۶۰، شد.

در این دوره رویکرد سیاست خارجی متفاوت دو کشور در قبال مسائل منطقه ای و بین المللی و در قبال یکدیگر تنها منجر به قطع روابط دو کشور نشد بلکه هر کدام سیاست هایی را در قبال دیگری اتخاذ می-کرد که آشکارا خصمانه بود، به طوری که ایران به یکی از جدی ترین مخالفان ناصر و سیاست های ملی-گرایانه ی عربی وی شد و به طور روشن و آشکار از مخالفان ناصر حمایت می کرد و روابط ایران را با کشورهای مخالف ناصر نیز گسترش داد.

از سویی دیگر نیز ناصر از مخالفان شاه حمایت های سیاسی، نظامی و مالی به عمل می آورد و به ویژه با تاکید بر افراطی بر ناسیونالیسم عربی، عاملی مهم برای تغییر نام خلیج فارس به خلیج عرب و خوزستان به عربستان بود. این دوره پر تنش از روابط دو کشور تا زمان مرگ ناصر ادامه داشت، اگر چه پس از حمایت ایران از اعراب در جریان جنگ ۱۹۶۷، اندکی از دامنه و شدت تنش های بین دو کشور اندکی کاسته شد، اما در نهایت تغییری چشمگیری در روابط دو کشور تا زمان مرگ ناصر در سال ۱۹۷۰ اتفاق نیفتاد و تنها پس از مرگ ناصر و دوره ی حکومت سادات بود که روابط دو کشور به حالت عادی بازگشت.

بدین ترتیب ملاحظه می شود آنچه که در این دوره بر روابط دو کشور موثر افتاد و حتی منجر به قطع روابط دیپلماتیک دو کشور شد رویکردهای بین المللی و منطقه ای دو کشور بوده است. به عبارت دیگر، در حالی که ایران ائتلاف با غرب را برگزیده و در محیط منطقه ای خاورمیانه به دنبال حفظ وضع موجود، چه نظم و امنیت منطقه ای و چه شرایط داخلی کشورها، بود ناصر هر دو رویکرد را متفاوت برگزیده بود و ضمن اینکه در صدد تغییر نظم منطقه ای و تغییرات سیاسی در حکومت های محافظه کار عرب بود در سطح بین المللی طرفدار گرایش به شوروی بود و یا در نهایت خود را در گفتار متعهد به مبانی جنبش غیرمتعهدها معرفی می کرد اما توسعه روابط با بلوک شرق وجه بارز سیاست وی بود.

دوره چهارم: همگرایی و بهبود روابط

پس از مرگ ناصر، انور سادات به ریاست جمهوری مصر رسید. وی برعکس ناصر از سیاست های ضد غربی و تکیه بر روش های توده گرایانه دور بود و یا شاید بتوان گفت قابلیت و کاریزمای آن را نیز نداشت. سادات که درصدد جبران شکست ۱۹۶۷ بود اتخاذ سیاست های جدید به ویژه نزدیکی با غرب را برای آن لازم می دانست. از این رو، وی به دنبال بهانه ای برای بهبود روابط با غرب بود و پس از اینکه شوروی ها از دادن پاسخ مثبت به درخواست کمک های مالی و نظامی وی امتناع کردند تعدادی از کارشناسان شوروی را از این کشور اخراج کرد و سطح روابط دو کشور را کاهش داد و سیاست نزدیکی به غرب و به ویژه ایلات متحده را دنبال کرد.

وی همزمان سیاست ناصرزدایی را در جامعه در پیش گرفت و نیز سیاست-های اقتصادی درهای باز را به منظور جلب سرمایه گذاری های خارجی را در پیش گرفت. این سیاست به معنی آن بود که این کشور هم پیمانی و نزدیکی به ایالات متحده آمریکا و غرب را جایگزین روابط با بلوک شرق و شوروی کرده است. این رویکرد جدید در سیاست خارجی مصر، همان مسائلی بودند که شاه ایران در سیاست خارجی خود آنها را تعقیب می کرد. بدین ترتیب همسویی و نزدیکی در رویکردهای بین المللی و منطقه ای دو کشور نمایان شد و به تدریج همین مسئله باعث نزدیکی روابط دو کشور شد.

علاوه بر این دو کشور از توسعه روابط خود اهداف متفاوتی را نیز دنبال می کردند، که میل به همکاری در روابط میان دو کشور را افزایش می داد. در واقع سادات می خواست که حمایت یک کشور مهم منطقه ای را از سیاست هایش به ویژه در قبال اسرائیل، کشورهای عرب رادیکال و کمک های اقتصادی به عمل آورد. همچنین شاه با نزدیکی به مصر ضمن ایجاد شکاف در بین اعراب رادیکال یکی از موثرترین کشورهای عرب را در حمایت از آنها خنثی می کرد. چنانکه این مسئله می توانست وزنه ی مواضع کشورهای عرب رادیکال را در خصوص خلیج فارس تضعیف کند. همچنین کشورهای حافظ وضع موجود درمنطقه و هم پیمان با غرب نیز در مجموع تقویت می شد.

روابط دو کشور در این دوره که تا پیروزی انقلاب اسلامی در ایران ادامه داشت به جایی رسید که دو کشور عضو باشگاه«سافاری»،با هدف تامین هزینه های دخالت سریع درآفریقا، شدند. در این دوره ایران از مواضع مصر و اعراب در مقابل اسرائیل حمایت کرد و از جمله خواستار عقب نشینی اسرائیل از سرزمین های اشغالی ۱۹۶۷ شد و از پیمان کمپ دیوید نیز حمایت کرد. به طور کلی در این دوره دو کشور سیاست های مشابهی را در خصوص مسائل منطقه ای و بین المللی اتخاذ کرده و ضمن گرایش به غرب و ایالات متحده از سیاست حفظ وضع موجود در منطقه حمایت می کردند.

دوره پنجم: پیروزی انقلاب اسلامی و واگرایی در روابط

پیروزی انقلاب اسلامی در ژانویه ۱۹۷۹،-بهمن۱۳۵۷- در ایران چرخشی جدی و بنیادی در اهداف و اولویت های منطقه ای و بین المللی سیاست خارجی ایران را به دنبال داشت. جمهوری اسلامی ایران پیمان «کمپ دیوید» را به شدت محکوم و رد کرد و آن را خیانت انور سادات به ملت فلسطین و جهان اسلام خواند، روابط ایران با غرب دچار تنش شد و از کشوری هم پیمان غرب با کشور مخالف سیاست های غرب و به ویژه ایالات متحده آمریکا تبدیل شد، با گروه های چریکی و کشورهای رادیکال عرب نظیر سوریه و لیبی که مخالف سیاست های سادات در قبال اسرائیل و فلسطین بودند بهبود یافت و همکاری آنها به شدت بالا گرفت، همچنین حمایت سادات از پادشاه مخلوع ایران بر دامنه تنش های فیمابین افزود و واکنش تند جمهوری اسلامی ایران را به همراه داشت. از این رو، به فاصله ۵ هفته پس از امضای پیمان کمپ دیوید روابط دو کشور در تاریخ ۱۱/۲/۵۸ به فرمان امام خمینی(ره) قطع شد. متن این فرمان تاریخی چنین است:

« جناب آقای دکتر ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه‌:

با درنظر گرفتن پیمان خائنانه مصر و اسرائیل و اطاعت بی چون و چرای دولت مصر از آمریکا و صهیونیسم‌، دولت موقت جمهوری اسلامی ایران قطع روابط دیپلماتیک خود را با دولت مصر بنماید. روح الله الموسوی الخمینی»

به تدریج در سال های بعد مواضع ایران با «سیاست نه شرقی و نه غربی» نشان داد که به طور کلی از رویکردهای گذشته فاصله دارد و همزمان نیز روابط ایران با غرب به ویژه ایالات متحده که حالا هم پیمان جدی منطقه ای مصر شده بود، با چالش و تنش های جدی همراه شد. بدین ترتیب هر دو کشور سیاست های همدیگر را در سطح منطقه ای و بین المللی رد می کردند. مصر، چه در دوره فاصله کوتاه سادات، در دوره پس از انقلاب ایران و چه در دوره حکومت مبارک، جمهوری اسلامی ایران را متهم به تلاش برای صدور انقلاب به کشورهای منطقه، تلاش برای برهم زدن نظم و امنیت منطقه ای، حمایت از افراط گرایی اسلامی و تهدید امنیت داخلی کشورهای منطقه می کرد.

حکومت مصر در راستای ضدیت با جمهوری اسلامی ایران حتی از سپتابر ۱۹۸۰، شهریور ۱۳۵۹، یعنی با آغاز جنگ تحمیلی و تهاحم رژیم صدام با ایران، به یکی از حامیان نظامی، سیاسی و تسلیحاتی عراق تبدیل شد و حتی به رغم اختلاف دیدگاه با رژیم بعثی عراق کمک های گسترده ای در اختیار این کشور قرار می داد. سیاست های متضاد و قطع روابط دو کشور و ادامه تنش های جدی در روابط دو کشور با چنان وضعیتی کماکان تا پایان جنگ تحمیلی ادامه داشت و حتی در اوایل دهه ی شصت شمسی دفاتر حفاظت منافع نیز تعطیل شد و روابط دو کشور قطع شد. اما در سال های بعد برخی رویدادهای اندکی از شدت تنش ها در روابط دو کشور کاست.

در واقع با پایان جنگ تحمیلی و تقریباً با فاصله ی یک سال تغییر دولت در ایران و سپس در سال ۱۹۹۱ یعنی تهاجم عراق به کویت و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد، شرایطی را رقم زد که تا حدودی از تنش های کاسته شد، حتی ایران در پایان جنگ برخی از اسرای مصری را که در جنگ علیه ایران در عراق شرکت کرده بودند و به اسارت نیروهای ایرانی در آمده بودند را آزاد کرد و به مقامات قاهره تحویل داد، اما فقط همه ی اینها تنها تاثیر اندکی بر روابط دو کشور بر جای گذاشت و از شدت تنش ها در برخی موارد و برهه های زمانی کاست و تا جایی که دفاتر حفاظت منافع در دو کشور تاسیس شد اما همچنان روابط دو کشور در همین سطح باقی ماند و هیچگاه از این حد تجاوز نکرد.

هر چند در طی سال های بعد تلاش هایی برای حل اختلافات و ترمیم روابط دو کشور مذاکراتی در قاهره و تهران بین دو کشور نیز انجام گرفت و یا مسئولان دو کشور در حاشیه برخی اجلاس های بین المللی و منطقه ای برای رفع سوءتفاهمات و زمینه سازی برای توسعه مناسبات اقتصادی ملاقات هایی داشتند و تلاش هایی صورت گرفت، اما هیچ کدام از این تلاش ها به ثمر ننشست تا روابط دیپلماتیک دو کشور برقرار شود. هر چند همکاری های اقتصادی در برخی زمینه های بین دو کشور حداکثر همکاری و گسترش روابط بین کشور بوده است.

دوره ششم: امیدواری و تداوم

با انقلاب ژانویه ۲۰۱۱ که سرنگونی حسنی مبارک و حزب حاکم را در پی داشت و به بیش از ۶۰ سال حکومت نظامی اقتدارگرا پایان بخشید تصور می رفت که آغاز دوره جدیدی از روابط بین جمهوری اسلامی ایران و جمهوری عربی مصر رقم بخورد. به ویژه این مسئله که انقلاب مصر یک تحول و بیداری اسلامی بوده است و همچنین در نهایت در انتخابات مجلس قانونگذاری و ریاست جمهوری اسلام گراها به ویژه اخوان المسلمین پیروز شدند.

در این دوره دو ساله پس از انقلاب به خصوص در یک سال حاکمیت اسلام گرایان، هر چند برخی رویدادهای مهم نظیر سفر محمود احمدی نژاد به مصر و سفر کوتاه مدت محمد مرسی، رئیس جمهور، برای شرکت در اجلاس غیر متعهدها صورت گرفت اما روابط دیپلماتیک دو کشور بهبودی چندانی نیافت و کماکان روابط عادی بین دو کشور برقرار نشد. به طوری که خوش بینی ها و اظهار امیدواری های اولیه به تدریج جای خود را به تردید و نیز بروز برخی اختلاف ها داد و در حالیکه که انتظار می رفت مانع عمده بر سر راه برقراری روابط یعنی نخبگان حاکم سابق از بین رفته است، اما مشکلات جدیدی بروز کرد و موانع تازه ای نمایان شد.

اختلاف نظر بر سر موضوع سوریه و نمود یافتن مسائل مذهبی و طرح آن در روابط دو کشور- اظهارات حسن الشافعی مشاور الازهر در مصاحبه مطبوعاتی با محمود احمدی نژاد- برای اولین بار این مسئله را در روابط دو کشور مطرح کرد و نشان داد که عادی سازی روابط دو کشور همچنان با مشکلات و موانعی جدی روبرو است.

بدین ترتیب به نظر می رسد که تحولات اخیر در مصر به رغم انتظارات اولیه نتوانست روابط دو کشور را وارد مرحله ی جدیدی کند و به نقطه ی عطفی در روابط دو کشور تبدیل شود. درواقع اسلام گرایی پیروز در مصر و اسلام گرایی حکومت در ایران نتوانست آنها را به رویکردی واحد و یا مشابه در قبال مسائل منطقه ای و بین المللی برساند، ریشه این مسئله، همچنان که تاریخ روابط دو کشور نشان می دهد، رویکردهای بین المللی و منطقه ای دو کشور بوده است.

چنانکه زمانی دو کشور در قبال تحولات بین المللی من جمله رابطه با غرب و نیز مسائل منطقه ای همانند مسئله فلسطین رویکردهای مشابهی داشتند عملاً روابط دو کشور در مسیر جریان عادی و یا دوستانه و نزدیک بوده است و زمانی که این رویکردهای همسو و هم جهت وجود نداشته بلکه نگاه و عمل آنها متفاوت بوده است، همانند دوره ناصر و دوره پس از انقلاب ایران، روابط بین دو کشور پرتنش و خصمانه بوده است.

در خصوص دروه پس از مبارک نیز می توان همین نکته را به خوبی نشان داد. در واقع اسلام گرایان مصری، در آنچه مورد انتظار جمهوری اسلامی ایران بوده و اهداف سیاست خارجی این کشور به حساب می آید و حتی جایگاه بسیار مهمی در جهت گیری سیاست خارجی آن در روابط با دیگر کشورها دارد، بر همان سیاست های قبلی و پیش از انقلاب ژانویه۲۰۱۱، تاکید کردند، چنانکه همچنان خواهان روابط با غرب به ویژه ایالات متحده به عنوان یا اولویت مهم بودند و به خصوص در قبال مسئله فلسطین نیز بر پایبندی به پیمان های پیشین تاکید کرده و خواهان تغییر روابط با اسرائیل نشدند و عملاً به آنچه که سادات و مبارک تعهد کرده بودند وفادار ماندند.

این مسئله در سیاست خارجی جمهوری اسلامی همان دلایلی بودند که مانع از عادی سازی روابط دو کشور می شد. علاوه بر این پیدایش مسئله سوریه، دو کشور را در طرف مقابل بحران نشاند و در حالیکه جمهوری اسلامی از رژیم اسد به عنوان جبهه مقاومت و هم پیمان حزب الله و مخالف غرب حمایت می کرد، مصر تحت حکومت اخوان المسلمین از طرفداران جدی مخالفان اسد و خواهان براندازی رژیم حاکم بر سوریه بود. در مورد روابط دو کشور حتی در یک سال اخیر مسئله شیعه و سنی به موضوعی اختلافی در میان دو کشور تبدیل شد.

مسئله ای که در دوره مبارک جایگاهی در اختلافات دو کشور نداشت. بدین ترتیب می توان گفت حتی در چشم انداز آینده کماکان که چنین اهداف و رویکردهایی در سیاست خارجی هر دو کشور حاکم باشد تردید می توان داشت که تغییر چشمگیری در روابط دو کشور به سمت بهبود مناسبات فیمابین روی دهد.

دوره هفتم: سقوط دولت اخوان و چشم انداز آینده

در ماه های اخیر با تحولات سیاسی در مصر،کودتا علیه محمد مرسی و سرنگونی دولت وی به دست ارتش، و همچنین انتخابات ۲۴ خرداد در ایران و پیروزی دکتر حسن روحانی انتظار می رود که مقطع دیگری از روابط دو کشور آغاز شود. البته باید منتظر ماند و دید که در تحولات شتابان و تا حدودی مبهم مصر سرانجام چه گروه های دولت را به دست می گیرند.

اما با وجود این چنانکه رئیس جمهور منتخب ایران، که در روزهای آینده قدرت را در دست می گیرد، بتواند تنش ها را با غرب به ویژه ایالات متحده کم کند، و به نقطه ی اشتراکی و تفاهمی در تعامل با کشورهای منطقه همانند عربستان سعودی برسد و برخی نگرانی های طرفین کاهش یابد و از سویی دیگر گروه های غیر از اخوان در مصر قدرت را به دست بگیرند، چشم انداز روابط دو طرف به سمت عادی سازی پیش خواهد رفت.

هرچند به خاطر پیچیدگی مسائل ناشی از تاثیر نیروهای مختلف سیاسی داخلی مصر، منطقه ای و بین المللی و همچنین بیش از سی سال قطع رابطه و یا روابط محدود و سطح پایین نباید انتظار تحول جدی در کوتاه مدت در گسترش روابط دو کشور داشت و محتمل آن است که به کندی پیش خواهد رفت و یا دست کم اهمیت برخی مسائل نظیر مسائل مذهبی در ایجاد تنش و یا تاثیرگذاری بر روابط متقابل کاسته خواهد شد. مواضع احتیاط آمیز ایران در قبال کودتا علیه دولت مرسی نشان می دهد که از طرف ایران تمایل به بهبود روابط با دولت های آینده مصر همچنان وجود خواهد داشت.

از سویی دیگر انتظار می رود دولت آینده مصر بیش از هر چیز درصدد توسعه روابط اقتصادی و امکان بهره گیری از فرصت های موجود و از جمله فرصت های اقتصادی ناشی از بهبود روابط با ایران باشد. به طور ملی و بنا به مبنایی که این نوشتار بر آن استوار گردیده می-توان عوامل جدی تغییر رفتار را بیش از هر چیزی در تغییر نگرش طرفین در خصوص تحولات داخلی، مسائل منطقه ای مانند مسئله فلسطین، سوریه و همسویی و یا نزدیکی دیدگاه های دو کشور در خصوص تحولات منطقه ای و همچنین رابطه با غرب و ایالات متحده جستجو کرد.


کد مطلب: 18408

آدرس مطلب: http://khatnews.com/vdcaayn6.49naw15kk4.html

خط نيوز
  http://khatnews.com