صندوق صدقات/ لعنت خدا بر کسانی که خدمت را صدقه می نامند؛

13 تير 1391 ساعت 1:27


حسین قدیانی: چند روز پیش با یک مدیر دولتی… (حالا مگر چه می شود اسمش را بنویسم؟!) با محمدجعفر بهداد نشسته بودیم به بحث. از دوران اسارتش خاطره ها گفت و چه قشنگ یاد کرد از ایام خوش کیهان که در مجلس ششم خبرنگار پارلمانی بود و در دیگ اصلاحات موش می دواند با مهارت. یادش به خیر! در تحریریه کیهان گاهی بعد از ظهرها از بوفه روزنامه سوسیس تخم مرغ می گرفتیم و عجیب می چسبید لاکردار با آن نوشابه های شیشه ای که بهداد همیشه سر بچه های دیگر چند جرعه ای کلاه می گذاشت و مرض داشت که با گاز نوشابه بازی کند. البته یعنی البت! پای سخن به گلیم انحراف هم باز شد و حرف هایی بهداد زد و حرف هایی من. بگذریم! به بهداد گفتم: این همه سفر استانی رفته ای، تصویری بساز. گفت: با دکتر رفته بودیم استان اردبیل. دکتر اصرار داشت که برویم و محروم ترین روستای استان را ببینیم. رفتیم. اهالی عجب روحیه گرفتند وقتی رئیس جمهور را به جای صفحه تلویزیون، از نزدیک می دیدند. تا دیروز بچه بسیجی های بی ادعای طرح هجرت، گروهی از همین نسل جوان، مهم ترین مقامات کشور بودند که آنجا رفته بودند! گیرم ما با جریان انحرافی مشکل داریم، که داریم، اما یاد نکردن از خوبی های دولت و شخص احمدی نژاد، هم ناسپاسی است، هم رویه ای مخالف روحیات حضرت آقا. پرانتز باز نکنم وسط متن. بهداد می گفت: در آن روستا احمدی نژاد از آن گیرهای سه پیچ احمدی نژادی داد که؛ نه! اینطوری نمی شود. باید برویم خانه فقیرترین اهل این آبادی. خانه اش کجاست؟ پرسان پرسان رسیدیم به خانه یک پیرزن. خانه ای فقط با یک اتاق نمور که هم حال بود و هم فال و هم تماشا و هم پذیرایی و هم آشپزخانه و هم حمام و هم دست شویی. یعنی جا کردن این همه فقط در یک ۶ در ۸ و دالانی مختصر. القصه! احمدی نژاد وارد خانه پیرزن شد و پیرزن بی هیچ گله ای، حتی گریه ای شروع کرد تعریف کردن از کار و بارش و دلیل تنهایی اش. از ماها کسی از پیرزن پرسید: کم و کسری، چاله ای، چیزی ندارید که بگویید؟! پیرزن بیرون خانه اش را نشان داد و گفت: شکر خدا همه چیز رو به راه است، الا این تنور که رو به راه نیست تا نان بپزم. از پیرزن پرسیدیم: خرجش چقدر می شود؟ گفت: ۱۲ هزار تومان. همانجا یکی از بچه ها تراولی ۵۰ هزار تومانی به پیرزن داد، اما پیرزن گفت: باقی این پول را ندارم که برگردانم، همان ۱۲ هزار تومان کافی است. این پول باید خرج همه کشور شود، فقط که من نیستم! خیلی ممنون که به ماها سرمی زنید آقای رئیس جمهور. منور کردید خانه نقلی مرا، روستای ما را. شما را دعا می کنیم… پیرزن همین طور داشت صحبت می کرد و دکتر هیچ نمی گفت و سرش را انداخته بود پایین و فقط گوش می داد. پیرزن همین طور داشت صحبت می کرد و ناگهان چشمم افتاد به طاقچه خانه و دیدم کنار قرآنی قدیمی، یک صندوق صدقات آبی کوچک قرار دارد. صندوق را که دیدم، حالی به حالی شدم. زدم بیرون. امانم را بریده بود گریه. های های داشتم گریه می کردم که یکی از روستایی ها آمد جلو و به من گفت: خیلی این پیرزن ندار است. بنده خدا هیچ کسی ندارد. دیده ایم گاهی غذا نان و آب می خورد و کمی کشمش. خدا به شما خیر بدهد که هوای این جماعت را دارید.

¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤

الساعه دارم به بهداد زنگ می زنم که نام روستا را بپرسم، اما «مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد». چه خوب اگر همراه هیئت دولت رفته باشد جایی که آنتن نمی دهد اما فاز می دهد برای کمک به اسلام پابرهنه ها. از امیر مومنان ابوتراب به این مضمون حدیثی هست که: «فقر، فساد و بی ایمانی می آورد». خیلی از ما بد فهمیدیم این حدیث را، و خیال کردیم اولا فساد و بی ایمانی را فقط باید میان پابرهنه ها جست و جو کرد و ثانیا اگر فقیر شدیم حق داریم فاسد شویم و فراموش کنیم خدا را. جز تامل در این کج فهمی، گاهی باید احادیث دیگر مولا را با مداقه بیشتر بخوانیم و بدانیم: «هیچ کاخی بالا نمی رود، الا آنکه در ازای آن ستمی به مستمند صورت گرفته باشد». مخلص کلام باید دید چرا و به چه منظور به حدیثی اشارت رفته است. گاه هست که اولیای دین از منظر جامعه شناسانه سخنی به حکمت گفته اند، نه اینکه حکمی به صراحت داده باشند. در این هیچ تردیدی نیست که فقر و فساد، همسایه هم اند، اما مگر نه این است که اسلام عزیز در همسایگی شعب ابوطالب، جایی که یک خرما میان ۴۰ نفر تقسیم می شد، ریشه دواند؟! فقر، فساد می آورد اما چه بسیار فقیر که مناعت طبع دارند و همچون قهرمان قصه ما، به تراول چک ۵۰ هزار تومانی نیاز ندارند. صدالبته که فقر، فخر نیست، اما افتخار جمهوری اسلامی به این است که رئیس جمهورش، به جای اشراف، هم سفره پابرهنه هاست و اساس تصمیم گیری هایش در دوراهی اسلام اشراف و اسلام پابرهنه ها، دیدن دم دومی است. جز این باشد جای سئوال است.

¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤

راستی آقای بهداد! احمدی نژاد با رای همین پیرزن ها رئیس جمهور شد. در ۱۲ هزار تومان برکتی هست که در ۳ هزار میلیارد تومان نیست. می دانی عزیز! جز این تصویر زیبا شان دولت پایین می آید. اگر محمود را دیدی، به او بگو: تیتر این نوشته این است؛ «صندوق صدقات». آخر شنیده ام روزنامه نمی خواند! ما حاضریم وقت دولت را نگیریم اگر می خواهد صرف اسلام پابرهنه ها شود. روزنامه خواندن اما از انحراف بهتر است. تا بیش از این خراب نکرده ام این نوشته را، دعای پیرزن ها بدرقه راه اهل خدمت.

¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤

آهان! نزدیک بود فراموش کنم بنویسم؛ لعنت خدا بر کسانی که خدمت را گداپروری می خوانند. پس می نویسم به یادگار؛ اف بر سیرت شان، تف بر صورت شان.


کد مطلب: 1838

آدرس مطلب: http://khatnews.com/vdcb.fb8urhbwwiupr.html

خط نيوز
  http://khatnews.com