بخش مهم دیده نشده سناریو ۱۸تیر ۷۸ و فتنه ۸۸ در گفتوگو با مهدی بلوکات؛
مسئول اصلی این جنایت آقای دکتر معین بود
17 تير 1391 ساعت 22:27
اگر دوران پس از انقلاب را مورد واکاوی و بازیابی قرار دهیم با وقایع و اتفاقات تلخ و شیرین زیادی رو به رو می شویم که در صدر یا ذیل عمده آن ها جریان دانشجویی به عنوان عنصری پویا و فعال نقشی داشته اند.
به گزارش خط از «خبرنامه دانشجویان ایران»، حماسه ۱۳ آبان ۵۸ ابتدای راه حضور دانشجویان پیرو خط امام بود تا نشان دهند تلاقی قدرت جوانی و دانشجویی راهگشای انقلاب است و در مقابل این قبیل اقدامات عده ای از سیاست بازان بر آن بوده اند تا از پتانسیل و نشاط دانشجویی در جهت اهداف و آمال خود سوء استفاده کنند.
این سیر به گونه ای پیش رفت که تا چندین سال جریان دانشجویی در محاق محافظه کاری و توجیه گرایی فرو رفت. در سال های منتسب به سازندگی هر گونه انتقاد دانشجویی با بدترین برخوردها مواجه می شد و زیاده خواهی های این جریان تا حدی پیش رفت که با خلع ید نقد های دانشجویی تغییر ترمینولوژی انقلاب را شاهد بودیم.
خرداد ۷۶ آغاز دیگری بر سوء استفاده مجدد از دانشجویان برای پیش برد اهدافی چون پروتستانتیزم اسلامی و نیز روند تغییر حکومت و ترویج گفتمان ساختارشکنانه مدعیان اصلاحات در مسیر دانشجویان و مطبوعات بود. در این راه غائله آفرینی هایی چون بحث بر سر قانون اصلاح مطبوعات، عملیات روانی روزنامه های زنجیره ای، سناریو سازی های حلقه های امنیتی مسئولین وقت چون خوره ای بود که در میان دانشجویان افتاد و احساسات پاک دانشجویی را به گونه ای ناملموس تحریک کرد و جنایت هایی چون ۱۸ تیر ۷۸ را رقم زد.
سیاسیونی برای پیشبرد اهداف براندازانه ی خود بر گرده دانشجویان سوار شده بودند مسیر دانشجویی را کم هزینه ترین راه برای دستیابی به منویات خود دانستند و در راستای استراتژی های از پیش ساخته فشار از پائین و چانه زنی در بالا و ... به دنبال بی اعتبار کردن سازمان ها و پایه های قدرت در نظام اسلامی و به نوعی کودتا بر علیه کلیت حاکمیت بودند.
مهدی رجب بلوکات دبیر اسبق اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل یکی از افرادی است که آن ایام را روایت می کند؛ متن کامل این گفتوگو که ۲ سال قبل در دفتر اتحادیه مطبوع وی صورت گرفته است در ذیل می آید::
*آقای بلوکات ضمن عرض سلام و خسته نباشید و قدردانی از وقتی که در اختیار ما قرار دادید اگر موافق باشید یحث را با ریشه یابی پیرامون عوامل و چرایی رخ دادن حوادث کوی دانشگاه تهران در سال ۷۸ آغاز کنیم. دلایل اصلی واقع شدن چنین حادثه ای را چه می دانید؟
بلوکات: در رابطه با مسأله ای که مطرح فرمودید بنده اینگونه بحث را آغاز می کنم که اساساً در وقایع اجتماعی، گسسته نگاه کردن یک اشتباه استراتژیک است یعنی اینکه بخواهیم یک مقطع را به صورت مجزا مورد بررسی قرار بدهیم رویکردی اشتباه و خطا است چرا که قطعاً مقطع مقصود بر رخدادها و اتفاقات دیگر به ویژه مسائل سیاسی همزمان با خود تأثیرات زیادی گذاشته است. به همین ترتیب در رابطه با مسائل کوی دانشگاه در سال ۷۸ باید به صورت پیوسته به مسأله ورود کرده و تمامی کنش ها و متعاقباً واکنش ها را تحلیل کنیم.
اگر بخواهیم به درستی بفهمیم که در کوی دانشگاه چه اتفاقی افتاد؟ و ریشه یابی کنیم که چرا این اتفاق افتاد؟ و چه طور شد که این اتفاق افتاد؟ و بخواهیم که یک تحلیل نزدیک به واقع از حادثه ی کوی دانشگاه داشته باشیم، باید بررسی کنیم کوی دانشگاه در ۷۸ و همینطور ۸۸ در چه بستری از تاریخ اتفاق افتاد.
حادثه سال ۷۸ در واقع دو سال بعد از انتخابات سال ۷۶ که پیروزی آقای خاتمی در انتخابات را به همراه داشت، رخ داد. در آن زمان به آقای خاتمی به عنوان نمادی در تقابل و ضدیت با وضع موجود در جامعه آن روز که نمادش آقای هاشمی بود، نگاه می شد و همین امر دلیل اصلی پیروزی او بود. آقای خاتمی با شعار توسعه ی سیاسی و به مشارکت گرفتن مردم و گسترش پیدا کردن آزادی های فردی اجتماعی به میدان آمد و مسائل دیگری که از شعارها و مبانی فکری ایشان نشأت گرفته بود. نکته ی بسیار مهمی که وجود دارد این است که جریانی که با آقای خاتمی وارد دولت شدند و پست های کلیدی و اصلی دولت را بر عهده گرفتند جریانی است که بیش از اینکه سبغه ی فرهنگی و سیاسی داشته باشند سبغه ی امنیتی داشتند.
در میان افراد مذکور کسی که نقطه اوجی از این جریان امنیتی به شمار می رود آقای حجاریان است و آقای ربیعی که این ها دو نفر از افرادی هستند که تأثیر گذاری بسیار زیادی در شکل گیری جریان دوم خرداد و طراحی آن به لحاظ سیاسی – اجتماعی و عملیات روانی آن و در ادامه در مدیریت فکری تشکیلاتی نقش بسزایی داشتند و افرادی از این جنس به وفور در جریان دوم خرداد دیده می شود که سبغه ی امنیتی آنها بر بقیه وجوه آنان می چربد.
وقتی که آقای خاتمی به پیروزی رسید و اختیار دولت را در دست گرفت چند رویکرد اصلی را این حلقه ی امنیتی اطراف او را به عنوان سوگیری های اساسی دولت مطرح کردند. یکی از آن سوگیری ها و رویکردهای اصلی این بود که دولت با اختیارات فعلی، در نظام جمهوری اسلامی کاره ای نیست، رئیس جمهور به هبچ عنوان نقشی ندارد و به قول خودشان صرفاً یک تدارکاتچی است. طرح می چیدند و بهانه می آوردند که اختیارات رئیس جمهور کافی نیست برای اینکه شعارها و منویاتش را که در خواسته های مردم تبلور پیدا کرده اجرایی کند.
بحث بعدی این بود که عنوان می کردند در حاکمیت دوگانگی وجود دارد. یک بخش آن را تحت عنوان بخش انتخابی و بخش دیگر را انتسابی مطرح می کردند. منظورشان از بخش انتخابی مجلس و دولت بود و از بخش انتسابی مجموعاً نهادهای زیر مجموعه ی رهبری نشانه می گرفتند.
آن ها اعتقاد داشتند که دولت برای اینکه وضعیت مطلوبی داشته باشد و بتواند کار خود را ادامه دهد و قدرت لازم برای اجرا کردن برنامه هایش را داشته باشد، لازم است که یک سری از بخش های انتسابی در اختیار رئیس جمهور باشد. به عنوان مثالی برای اینکه طرز فکر این جریان مشهود تر شود بنده خاطرم هست که آن روزها دائماً این بحث مطرح می شد که چرا صدا و سیما زیر مجموعه دولت نیست؟ و یا چرا نیروی انتظامی زیرمجموعه دولت نیست؟ فلسفه ی وجودی شورای نگهبان چیست؟ چرا شورای نگهبان باید نظارت استصوابی داشته بشد در انتخابات؟ همین آقای موسوی که غائله های سال ۸۸ را بر پا کرد در سال ۸۰ مصاحبه ای دارد که در پاسخ به سوال خبرنگار مبنی بر اینکه شما آیا کاندیدا می شوید یا نه، گفته بود که من شرطم برای کاندیدا شدن این است که اختیار صدا و سیما و نیروی انتظامی را به رئیس جمهور بدهند. این ها در واقع سوگیری هایی بود که در عناوین، مصاحبه ها، مقالات، بیانیه ها و کلمات مختلف در قالب سخنرانی های افراد فوق و آقای رئیس جمهور وقت تبلور پیدا می کرد.
بر این اساس جریان دوم خرداد که در واقع مدیریت اصلی اش با همان حلقه ی امنیتی اطراف آقای خاتمی بود و این ها مشاورین ارشد و ویژه آقای خاتمی بودند، گفتند که اگر بخواهند در این مسیر حرکت کنند و منویاتشان را محقق کنند، استراتژی ای را باید در حلقه های حزبی – سیاسی خود تدوین کنند که نامش را استراتژی فتح سنگر به سنگر گذاشتند.
استارت استراتژی فتح سنگر به سنگر را هم از نهادهای امنیتی زدند چرا که معتقد بودند اگر بخواهند اهداف سیاسی و فرهنگی خودشان را پیش ببرند، مهمترین و بزرگترین مانعشان دستگاه های امنیتی هستند که با نظارت خودشان و در اختیار گرفتن اطلاعاتی که نسبت به آن ها دارند، مانع اصلی کارهایشان می شوند و آن ها نمی توانند برنامه هایشان را محقق کنند.
اولین گام ضربه وارد کردن به وزارت اطلاعات بود. به عنوان مثال بحث قتل های زنجیره ای که اساساً برای ضربه وارد کردن به وزارت اطلاعات و در واقع به دست گرفتن مدیریت های بالادستی و میانی وزارت اطلاعات بود.
استراتژی دیگری که این جریان تعیین کرد، استراتژی «فشار از پایین چانه زنی در بالا» بود که در واقع این دو استراتژی مهمترین استراتژی هایی بود که این ها در قالب های مختلف پیگیری می کردند. تحت عنوان میتینگ های مختلف یا حرفهایی که در سخنرانی هایشان زده می شد همچون همان حرفهایی که آقای منتظری در سال ۷۶ زد که گفته بود من به آقای خاتمی گفته ام که باید شما بروید به آقای خامنه ای بگویید که من در این انتخابات ۲۰ میلیون رأی داشتم و شما در این انتخابات ۸ میلیون رأی داشتید و حق من است که اداره امور را در دست بگیرم وگرنه من استعفا می دهم الی آخر.
در حقیقت برای این مسئله طراحی عملیات های مختلفی هم کردند. در روند اجرای این پازل یکی از مطالبی که می توان به آن اشاره کرد و مرتبط با ماجرای ۱۸ تیرماه ۷۸ است این است که، شب قبل از اتفاق افتادن واقعه کوی دانشگاه یک بنده خدایی آقای حجاریان را صبح هفدهم می بیند در حالی که چشمان او خیلی خواب آلود بوده و ایشان به شدت خسته بوده وقتی که فرد مذکور دلیل این حال او را می پرسد حجاریان که شاید در آن حالت زیاد بر خودش مسلط نبوده است در پاسخ می گوید که برای یک پروژه ی خیلی مهمی که امشب می خواهیم عملیات کنیم، دیشب تا صبح داشتیم طراحی می کردیم.
خلاصه اینکه این چند مصداقی که خدمتتان گفتم نمونه ای از صدها طرحی بود که در راستای همان استراتژی فشار از پایین و چانه زنی در بالا برنامه ریزی شده بود و با توجه به اینکه معتقد بودند رأی قابل توجهی در بین مردم دارند به دنبال عملیاتی کردن برنامه های خود بودند و تصمیم گرفتند که با فشار اجتماعی نظام و مشخصاً رهبر انقلاب را تحت فشار وادار کنند که به تصمیمات آن ها که به زعم بنده بسیار با انقلاب اسلامی و گفتمان امام راحل و اصول تصریح شده ی قانون اساسی زاویه داشت، تن بدهد و عقب نشینی کند.
لذا اگر بخواهیم پروژه ای همچون کوی دانشگاه و امثال این ها را بررسی کنیم باید در این قالب ببینیم. من بر خلاف کسانی که توطئه را نفی می کنند، اعتقاد دارم که ساده انگاری است اگر که فکر کنیم می خواهیم کشتی انقلاب را حرکت بدهیم و با این انقلاب و اندیشه جهان را متحول کنیم و با منافع زورمداران در بیافتیم و آنگاه کسی برای ما توطئه نکند. به ویژه با شناختی که از کشور ما وجود دارد و تجربه نشان داده که توطئه های داخلی کار آمد ترین راه برای به زانو در آوردن نظام، مردم، انقلاب و جامعه ی ما است دور از ذهن دانستن توطئه های موثر در این زمینه عقلانی بنظر نمی رسد.
*در قالبی که شما صحبت کردید نقش دانشگاه و دانشجو چه می شود و کجای این قصه قرار می گیرند؟ در کوی دانشگاه چه اتفاقی افتاد؟ چرا دانشگاه برای احقاق این هدف در نظر گرفته شد؟
در پاسخ چند دلیل را می توان برشمرد. اول این که در کشور ما یکی از تأثیر گذارترین و مهمترین حوزه های اجتماعی، حوزه دانشجویی و حیطه دانشگاه است و اساساً در پیروزی آقای خاتمی در انتخابات هم دانشگاهیان نقش بسیار مؤثری داشتند.
پس اگر بنا بود حرکتی در کشور انجام بشود که آن حرکت بتواند تأثیرگذار باشد و مناسبات سیاسی را دچار تغییر و تحول بکند در ساختار سیاسی کشور تغییراتی ایجاد کند، قطعاً لوکوموتیو قدرتمندی که قادر بود این قطار بزرگ را حرکت بدهد، بنابر دلایل مختلف لوکوموتیو دانشگاه و جریان دانشجویی بود. اول اینکه دولت آقای خاتمی مهمترین خاستگاه خودش را دانشگاه می دید، چرا که در دانشگاه جوانانی بودند که حاضر بودند برای به تحقق بخشیدن آرمان های خودشان هزینه بدهند و از طرف دیگر تقریباً تمام اقشار جامعه در دانشگاه نماینده ای داشتند. فرزندان خانواده های مختلف هم به لحاظ اجتماعی، هم به لحاظ اقتصادی و سیاسی و ...از طبقات متفاوت در آن حضور داشتند و معمولاً حرکات دانشگاهی – دانشجویی، حمایت مردم را به خودش جلب می کند. به ویژه اگر دانشگاه مورد ظلم و تعریض قرار بگیرد، جامعه، اقشار و حوزه های دیگر اجتماعی به حمایت از جریان دانشجویی و دانشگاه به میدان خواهند آمد.
نکته ی دیگری که در رابطه با انتخاب کوی دانشگاه برای آنان قابل تأمل هست این است که به خاطر روحیه ی جوانی و هیجانات حاکم بر فضای دانشگاه که جزئی از طبیعت آن به شمار می رود، عرصه ای را فراهم می سازد تا از این فضا بتوانند بهترین سوء استفاده و بهره برداری را برای به بار نشاندن یک سناریوی از پیش طراحی شده انجام دهند. و به همین دلیل حلقه اطرافیان آقای خاتمی آمدند و هدف اصلی را دانشگاه قرار دادند.
از طرف دیگر باید توجه داشته باشیم، کسانی که اداره دولت جمهوری اسلامی را در دست گرفته بودند از حوزه های مختلف با خبر و مطلع بودند، ارتباط داشتند و قطعاً می توانستند با تحریک و تهییج احساسات جوانان، کاری کردند که آن ها شعارهای رادیکال و کارهای ساختارشکنانه انجام بدهند.
برای نمونه به دنبال تجمعاتی که در دانشگاه تهران شکل یافت، علی رغم اینکه بهانه برپایی تجمع، تنها بسته شدن روزنامه ی سلام که بحث پیرامون آن و نسبتش با قتل های زنجیره ای و نقش افرادی همچون موسوی خوئینی ها خود جای بحث مفصل دارد، بود، ولی سیاسیون مذکور به میان تجمع کنندگان رفتند و به سرعت شعارها را به سمت شعارهای ساختارشکن و رادیکال بردند و فضای دانشگاه را به شدت ملتهب کردند و یک بعد سوء استفاده از فضای احساسی دانشجوها این بود که به آن ها القاء می شد که اگر می خواهید اعتراض واقعی خود را ابراز کنید باید انتقاد های خودتان را به بالاترین سطح نظام وارد کنید و این جایگاه است که مسبب این اتفاقات است.
*در خصوص ورود نیروهای خودسر به کوی دانشگاه و رخ دادن اتفاقاتی که همه از آن اطلاع دارند نظر شما چیست؟
در خصوص قسمت دیگر این سناریو، یعنی حمله یک عده خود سر به خوابگاه دانشجویی و... چند نکته قابل تأمل است. چرا بخشی از بدنه دولت این شعارهای ساختار شکانه را می دادند؟ چرا فقط در این مقطع زمانی و چرا در این جایگاه؟ چرا در دانشگاه؟ و چرا دانشگاه تهران؟ و آن هم در خوابگاه دانشجویی عده ای که همان دولتی ها آن ها را منتسب به نیرو های حزب اللهی می کردند، آمدند و این برخوردها صورت گرفت؟
این در حالیست که در دو سال گذشته اتفاقات زیادی رخ داد و چه بسا شاهد بودیم که برخی شعارها و محتوای آن ها در قیاس با داستان تجمعات دانشگاه تهران و کوی دانشگاه به شدت رادیکال تر بود ولی در هیچ کدام از آن ها دیده نشد که چنین اتفاقاتی بیفتد. از طرف دیگر جریان حزب اللهی و نیروهای مدافع انقلاب مشخص هستند که چگونه انسان هایی و با چه مرامی هستند. سؤال این جاست که چرا یک عده ناشناس یک دفعه می آیند و شبانه به خوابگاه دانشجویی دانشگاه تهران حمله می کنند؟ لذا یقیناً این مسئله ای نبوده که به صورت خودجوش در میان نیروهای بدنه ی انقلابی اتفاق بیفتد و معلوم است که اقدامی سازماندهی شده از سوی نیروهای اغتشاشگر برای مظلوم نمایی و یا متهم کردن جریان انقلابی صورت پذیرفته، ضمن اینکه برخی افراد خودسر که دچار عصبیت های روانی هستند هم ایشان را در این بین خواسته یا ناخواسته کمک رسانده اند.
مشخصاً جمعی این موضوع را طراحی کردند و می توان با توجه به اظهارات و مواضع همان روزهای آنان، انگشت اتهام را به سمت آقای خاتمی و حلقه ی امنیتی ایشان بعلاوه وزارت کشور وقت، مخصوصاً آقای تاج زاده و اقدامات رادیکال حوزه فرهنگی و دانشجویی وزارت علوم آن زمان که آقایان ظریفیان و خانیکی مسئولیتش را برعهده داشتند، گرفت.
بنده فکر می کنم اتفاقی که افتاد حاصل طراحی، اجرا و عملیاتی کردن این حلقه بوده و بعد از آن هم این حلقه نشان داد که نه تنها این موضوع برایش خوشایند بوده بلکه به هیچ وجه علاقه ای هم نداشت که این فضای ملتهب رو به شفاف شدن برود و حقیقت ماجرا مشخص شود. وزیر علوم به جای آن که در آن مقطع ادامه ی کار بدهد، مشکلات را ریشه یابی کند و نتیجه را به مردم و دانشگاه ها اعلام کند، در یک اقدام سیاسیِ تحریک آمیزِ نمایشی استعفاء داد. یعنی به جای اینکه بیاید به وظیفه ی خودش عمل کند و ببیند واقعیت موضوع چه بود و از بحرانی تر شدن فضا و ایجاد خسارات بیشتر جلو گیری کند، استعفای او و استعفای برخی رؤسای دانشگاه ها که بعدها معلوم شد به دستور خود ایشان بود مثل بنزینی بود که روی آتش ریخته می شد.
از طرف دیگر بدون این که ابعاد مختلف قضیه روشن بشود، جامعه با یک جو کاملاً پیچیده ی عملیات روانی مواجه شد و بحثی به دروغ در بوق و کرنا شده که تعدادی از دانشجویان کشته شدند و به این بهانه دانشگاه ها را سیاه پوش کردند و همین آقای علی افشاری که الآن در رسانه های امریکایی، بی بی سی و وی او ای تحلیل ارائه می دهد و به عنوان یک کارشناس مسائل سیاسی معرفی می شود، در نقش یکی از لیدرهای اصلی جریان پیراهن سیاه می پوشد و در ابتدای صحبت ها و یا ایراد بیانیه هایی که داشته برای متشنج کردن بیشتر فضا شهادت دانشجویان را تسلیت می گوید که هیچ وقت معلوم نشد این دانشجویان چه کسانی بودند و بعدها هم معلوم شد که اساساً چنین ادعایی وجود خارجی نداشته است. چنان فضای عجیبی به وجود آوردند و به قدری این دروغ بزرگ بود که کسی به خودش اجازه نمی داد این دروغ را باور نکند.
روایت هایی که از این واقعه می شد بسیار مبالغه آمیز بود و فردای آن روز بطور هماهنگ روزنامه ها تیتری منتشر کردند که کوی دانشگاه تهران به خاک و خون کشیده شد و یک سناریوی تمام عیاری که تمام ابعاد سیاسی، رسانه ای، فنی، امنیتی، و حتی لجستیکی آن بطور کامل دیده شده بود عملیاتی شد. به محض این که این اتفاق افتاد نمایندگان مختلف جریان دوم خرداد در صحنه حضور پیدا می کردند و در جمع دانشجویان سخنرانی می کردند و دانشجویان را برای شورش علیه نظام بیشتر تحریک می کردند و در واقع روز به روز بر وخامت اوضاع می افزودند.
*بنظر می رسد که آقای خاتمی خود، تمایل چندانی به ورود نیروهای مسئول دیگر نهادها به این غائله نداشتند، آیا این مطلب صحت داشته است؟ علت این امر را چه می دانید؟
بله. اتفاقاً این مسئله خود نکته ی قابل توجه دیگری است که باز هم گواه و نشانی از سناریو بودن این موضوع به شمار می رود. آقای خاتمی که رئیس جمهور و رئیس شورای عالی امنیت ملی بودند و در پیشگاه خدا و نماینده های مردم قسم خورده بود که از تمامیت ارضی کشور و مصالح ملی صیانت و دفاع کند، با یک رویکرد کاملاً تأمل برانگیزی اجازه ی ورود مؤثر نهادهای مسئول نظام را به این قضیه نمی داد و دائم عنوان می کرد که اجازه بدهید ما خودمان این غائله را کنترل کنیم و این تا آنجایی پیش رفت که خود آقای خاتمی هم در شورای عالی امنیت ملی اعتراف کرد که کنترل این موضوع دیگر از دست من خارج شده و من هم دیگر نمی توانم کاری از پیش ببرم.
در واقع کشور با بحرانی مواجه بود که در آن بحران یک جریانی از داخل نظام که در دولت قرار داشت به میدان می آید و بر علیه نظام طراحی، فعالیت و عملیات می کند و باز هم همان دولت ارکان مختلفش به جای مهار غائله و جلوگیری از آسیب های بیشتر به کشور و دانشگاهیان بر آتش قضیه می دمند و حتی اجازه ی ورود به بقیه ی نهادها را هم نمی دهند تا به نیت واقعی خودشان که چیزی جز به زانو درآوردن نظام نبود، برسند.
تا به این جا این یک سناریوی کامل بود منتها به نظر بنده یک بخش مهم از سناریو دیده نشد، و این دقیقاً همن بخشی است که در فتنه سال ۸۸ دیده نشده است و قطعاً این بخش یکی از مواردی است که ما بواسطه آن به حقانیت و درستی گفتمان دینی پی می بریم و آن همان نقش رهبری و مردم بود. جریان بحران ساز برای همه چیز ضریب نفوذ قائل بودند الّا اینکه رهبری و مردم به صحنه بیایند و روبروی این غائله بایستند. اولین تجربه در طول این چند سال انقلاب هم بود که به این صورت یک جریانی در داخل نظام علیه کلیت نظام کودتا می کند.
*همانطور که می دانید رهبری از این مسئله تعبیر به جنایت می کنند، بنظر شما مسئول اصلی این جنایت چه کسی بود؟
بنظر من مسئول اصلی این جنایت آقای دکتر معین بود. او شرعاً و قانوناً حافظ جان و حیثیت دانشجویان و دانشگاهیان بود. او مسئول بود. سکان دانشگاه ها در دست او بود اما او در یک اقدام خائنانه این بستر را به خاطر مطامع سیاسی جریان متبوع خودش در اختیار کسانی قرار داد که بدترین سوء استفاده را از این جریان دانشجویی و دانشگاه انجام دادند. آقای معین به عنوان متهم ردیف اول این اتفاقات هستند و البته معاونین او، آقایان ظریفیان و خانیکی. چرا که آن ها بودند که از ماه ها قبل از واقعه بستر دانشگاه را به جای اینکه فضایی آرام برای کسب علم باشد مبدل به جایگاهی کردند که بتوانند در آن عملیات های میدانی سیاسی شان را در راستای همان استراتژی هایی که خدمتتان عرض کردم به اجرا در بیاورند.
*با وصفی که شما از این میزان پیچیدگی بیان کردید و اینکه به نظر شما بخشی از نظام علیه کلیت نظام در این واقعه کودتا کرد، عاقبت امر چه عاملی را مؤثرترین دلیل در مدیریت و پشت سر گذاشتن این بحران می دانید؟
ببینید بر خلاف پیش بینی ای که این ها داشتند که نظام از یک حدی به بعد آستانه ی تحملش پایین می آید و دیگر توان تحمل این قضیه را ندارد و عاقبت به برخورد نظامی رو می آورد که در واقع این مسئله اوج به ثمر نشستن پروژه ی حلقه ی امنیتی آقای خاتمی به شمار می آمد. آن ها بنای آن داشتند که طی این سناریو ها دانشجویان در مقابل نظام و رهبری قرار بگیرند تا نظام هم با آن ها برخورد نظامی بکند و درست در همین نقطه جریان اعتراضی دانشجویی به جریان اجتماعی و مردمی پیوند بخورد و فاز جدیدی از پروژه رقم بخورد. اما بر خلاف انتظار آن ها رهبری وارد میدان شدند و با اتخاذ یک موضع اصولی و امام گونه از مردم خواستند، که به این غائله فیصله دهند و اساساً بنده یکی از مبانی رفتاری و فکری مقام معظم رهبری را در این می دانم که انقلاب را همانگونه که مردم انجام دادند این همان مردم هستند که در مهمترین مقاطع و پیچیده ترین موقعیتها انقلاب را حفظ می کنند. چه آن زمانی که جنگ بود و ما جنگ را با ارتش کلاسیکمان پشت سر نگذاشتیم بلکه جنگ را با مردم بردیم که همان بسیج باشد. غائله ی کوی دانشگاه ۷۸ را هم مردم مهار کردند و به واقع فتنه ی سال ۸۸ را هم مردم در ۹ دی و ۲۲ بهمن پایان بخشیدند.
بنابراین این یک اشتباه استراتژیک بود که این ها مرتکب شدند و تصور می کردند که رأی مردم به آقای خاتمی در سال ۷۶ رأی تقابل با نظام بود. در صورتی که اینطور نبود و رهبری از این رخداد به عنوان حماسه یاد کردند، اتفاقاً این حماسه رأی به جمهوری اسلامی بود که در انتخاباتش این میزان از واجدین رأی شرکت می کنند و برای سرنوشت و آینده کشور خود اهمیت قائل هستند.
وقتی مقام معظم رهبری از این مسائل به عنوان جنایت یاد می کنند باید جنایتکاران واقعی آورده شوند و محاکمه بشوند و در حادثه ی کوی دانشگاه سال ۸۸ هم اوج کوته بینی است که ما مسببین قضایا را فقط آن هایی بدانیم که آمدند و به کوی دانشگاه حمله کردند. واقعیت این است که بخشی از آن ضد انقلاب بود و اسناد و مدارک هم آن را نشان می دهد و شاهدان عینی هم همین را عنوان می کنند که ابتداً عده ای نقابدار قریب به چن ساعت در کوی خرابکاری می کنند و سپس از درب چمران متواری می شوند.
*آقای بلوکات بالآخره برای ایجاد ناآرامی درون دانشگاه عده ای نیروی سازمان یافته و اصطلاحاً کار بلد هم سکان امور را در دست می گیرند و فعالیت می کنند به نظر شما در این دو غائله کوی نقش اساسی ایجاد آشوب و بلوا را چه کسانی مدیریت می کردند؟
بله دقیقاً همین طور است فارغ از نقش برخی مسئولین همچون آقای سلیمانی معاون دانشجویی وقت در سال ۸۷ و مسئولین کوی و برخی سیاسیون دیگر به نظر بنده جریانی که تاکنون به آن توجهی نشده و در جای خود بسیار هزینه زا بوده است رویکرد منافقانه ی انجمن اسلامی دانشگاه تهران است که یکی از علت های بالا دستی شکل گیری این جریانات از ابتدا تا کنون به شمار می رود. این مسئله اساسی است که بنده شخصاً بارها و بارها به مسئولین در خصوص این جریان تذکر داده بودم برای نمونه به آقای دکتر خرمشاد معاون فرهنگی وزارت علوم در دولت نهم از سیاست های منافقانه این جریان گفتم. گفتم که نفاق این ها بسیار پیچیده است و ضربه ای که این ها به دانشگاه می زنند به مراتب بسیار سهمگینانه تر از ضربات سکولارها و مارکسیست ها و ضد انقلاب هایی است که به طور عیان و علنی می زنند.
این افراد مرتب حرف از خط و راه امام می زنند و البته در عمل بر علیه امام و آرمان هایش قیام می کنند. متأسفانه مسئولین این واقعیت را باور نکردند و لا نتیجه اش را در ایام بعد از انتخابات دهم دیدند. مشاهده کردند که چگونه این جریان تبدیل به یک جریان عربده کش و قداره بند در دانشگاه تهران شده اند و هیچ کسی جرأت برخورد با این ها را ندارد. اسنادش موجود است که چطور نسبت به همین تشکل سابق که بنده عضو آن بودم در دهمین نشست سالانه اتحادیه ی انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل حضور پیدا می کنند و ضمن برهم ریختن این نشست قانونی به فحاشی و ضرب و شتم دانشجویان می پردازند و حراست محترم دانشگاه تهران هیچ کاری در این خصوص انجام نداد، مگر اینکه با نگاهش آنان را تایید کرد.
خوب به خاطر دارم که در آن زمان یکی از عناصر اصلی انجمن اسلامی دانشگاه تهران که اکنون نیز به یکی از شعبون بی مخ های این تشکل که انواع و اقسام برنامه های دانشجویان انقلابی را بهم می ریزد و غالباً به سخنران ها حمله ور می شود در آن زمان برای مسئولین دانشگاه خط و نشان می کشید و آن ها را تهدید می کرد که اگر با ما برخورد کنید ما حتماً تلافی خواهیم کرد و در مقابل آن مسئول تنها به او نگاه می کرد.
باید با آن کسانی که در ظاهر دیده شده اند برخورد شود و مجازات شوند اما چرا ما فقط باید ظاهر را ببینیم بنده در شکل گیری وقایع تلخ دانشگاه تهران و ایجاد آشوب و بلوا در این دانشگاه در سال ۸۷ نقش دولت آقای خاتمی و دکتر معین و معاونین ایشان و در کوی دانشگاه ۸۸ انجمن اسلامی دانشگاه تهران و تعدادی از اساتید این دانشگاه را نقششان را به مثابه افرادی می دانم که فرمان شلیک را صادر می کنند و به مراتب گناهکار تر از کسانی هستند که این فرمان را اجرا کرده و شلیک می کنند و در پایان این سؤال همچنان باقی است که چرا کسانی که مدام در دانشگاه ایجاد بلوا و ناآرامی می کنند و نظام را همچون اسلاف سیاسی خود زیر بار تهمت ها و دروغ های مختلف و ساختگی از کشته های ۱۸ تیر تا ادعای تقلب در انتخابات می گیرند، برخوردی صورت نمی گیرد و جالب تر این که این افراد همیشه زبانشان بر سر نظام دراز است.
کد مطلب: 2265
آدرس مطلب: http://khatnews.com/vdcg.39xrak9xnpr4a.html