توصيه مطلب 
 
کد مطلب: 34663
دوشنبه ۳ فروردين ۱۳۹۴ ساعت ۱۱:۴۹
نامه گلایه آمیز پدری که دینش را به دنیای پسرش فروخت!
جعفریان، رسول
نامه مربوط به ۳۵۰ سال پیش است. گلایه پدری از پسر، به خاطر این که همه زحمات او را برای عالم شدن بر باد داده و او را سخت رنجانده است.
نامه گلایه آمیز پدری که دینش را به دنیای پسرش فروخت!
امشب یک نسخه نجومی را ملاحظه می کردم. صفحات نخست آن مملو از یادداشت های مختلف نجومی و پزشکی و غیره بود. اما در لابلای این یادداشتها و به عبارت بهتر در حاشیه آن، مالک نسخه که منجمی به نام محمد صادق منجم است، بسال ۱۰۸۵ یادداشتی خطاب به فرزندش نوشته و از برباد رفتن زحماتش برای عالم کردن این فرزند سخت گلایه کرده است. او از کسانی که بعدها به این نسخه دسترسی دارند خواسته است تا این متن را محو نکنند و الا به لعنت خدا و رسول گرفتار خواهند شد.
محتوای این نامه، حاوی شکایت او از فرزندش است که در طول سالیان نهایت لطف را در حق او کرده، تمام تلاشش را برای خدمت به وی و این که عالم نجوم شود بکار برده، اما متاسفانه این بچه به قول پدر، «بی غیرت»، همه آن زحمات را به باد داده و رنجش سخت پدر را فراهم کرده است!
نکته مهم این است که پدر دو بار تاکید می کند که به خاطر آن بچه، دینش را به دنیا فروخته و بر آن بوده است تا او فردی فاضل و عالم شود، اما همه آن صرف مال و تضییع عمر بی نتیجه بوده است.
و حالا، آخر عمری که از وی ناامید شده، دو خواسته را مطرح کرده است. نخست این که بعد از مردن، فکری برای نماز و روزه های از دست رفته او بکند و دوم نعش را به عتبات فرستد و تهدید کرده که اگر چنین نکند، در روز محشر، با او خصمی خواهد کرد.
البته دو سطر اول نامه، نجومی محض است، اما دقیقا بعد از آن متن نامه شروع می شود. دو کلمه از نامه هم محو شده که البته چندان مهم نیست و مطلب روشن است. مطلب دو سطر اول این است: «در درجات و بروج مقتدره و غیر ذلک از مدخلها رجوع به کتاب «مدخل کبیر» ابی معشر بلخی و «نوادر القضاء»‌ مومی الیه باید کرد که هر دو کتاب، نفیس و معتمدٌ علیه و مسائل کثیر الفایده دارد».

و اما نامه که بلافاصله دنباله آن دو سطر آمده:

اگر تو ای پسر بی غیرت من، غیرت بهم رسانی و الاّ این جانها که من از برای تو کندم، و زحمت بی نهایت کشیدم، همه لغو خواهد بود؛ و به جهت خاطر و محبت تو، در تصحیح کتب نجومی و سعی در منجم شدن و طالب علم شدنِ غیر علم نجوم نیز، و جان و عمر و مال خود را فدای تو کردن، اگرچه خسر الاخره شدم، و دین خود را به جهت دنیای تو فروختم، نهایت مطلب، [هدف] من که منجم شدن و فاضل شدن و فهمیده شدن تو بود تا حال تحریر که پنجم شهر صفر سنه خمس و ثمانین و الف ۱۰۸۵ است حاصل نشد، و مع هذا قدر من ندانستی تا نهایت رنجش از تو بهم رسانیدم، و بعد از موت من خواه فاضل و منجم و معقول و صاحب غیرت شده باشد و خواه خر نافهمیده مرا چه حاصل.
ای کاش مرا حق ـ سبحانه و تعالی ـ مواخذه و عذاب به جهت فروختن دین خود به دنیای تو نکردی، و همین [یعنی تنها] تأسف من به صرف مال و تضییع عمر خود بودی.
این چند کلمه به جهت آن قلمی شد که اگر بعد از موت من تو را ندامت از رنجانیدن من حاصل شود، و محبت های من که نسبت به تو کردم، هرگز از هیچ پدری نسبت به هیچ پسر خود مثل این به عمل نیامده، بخاطرت رسد، به جهت من نماز و روزه قضاء بخری در تمامی عمر من، و نعش مرا به عتبات عالیات بفرستی، و به جهت من ردّ مظالم بدهی، و اگر نه من با تو در یوم «یفرّ المرء من اخیه و امه وابیه و صاحبته و بینه» خصمی خواهم کرد بتو... [دو کلمه محو شده]
... این نوشته ها را حک کند یا بشوید یا این ورق را از این کتاب بیرون کند، عمداً و سهواً به لعنت خدا و نفرین سید الانبیاء و ائمه هدی و سیدة النساء و ملائکه مقربین و باقی انبیاء مرسلین صلوات الله علیهم اجمعین گرفتار شود. کتبه محمد صادق



Share/Save/Bookmark