کد مطلب: 21983
سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۲ ساعت ۰۱:۰۰
آقای هاشمی، با شما نیستم!
پوریا ترکمن؛ واقع امر این است که انقلاب اسلامی در شرایط بسیار سختی قرار دارد. فشارهای فزاینده ی خارجی، بی تدبیری های داخلی در حل مسائل اقتصادی، اختلافات قدرت طلبانه گروههای مختلف سیاسی کشور و عدم توجه به شرایط ویژه منطقه و جهان، پایبندی اساسی به تنش زایی در کشور توسط برخی سیاسیون!، کوبیدن بر طبل حل مشکلات داخلی و به خصوص اقتصادی با کلید ارتباط با ابرقدرتهای جهان و مواردی از این دست که برخی در دولت قبل و برخی دیگر در دولت فعلی در حال وقوع است، نشان از بروز پدیدار شدن مشکلات جدی برای مردم است که باید از مسئولین خواست تا با بازگشت به اصول انقلاب، پایبندی حداکثری به بدیهیات تفکر اسلام ناب محمدی و تدبیرمندی هوشمندانه در مقابل دشمنان چنگ و دندان نشان داده، راه را برای حل مشکلات بگشایند.
اما در میان تمامی این فشارهای نامتعارف خارجی، چشم امید معتقدین واقعی انقلاب و ملتزمین اسلام ناب محمدی، به استوانه ولایت است که ستون خیمه انقلاب است و اگر نباشد یا اگر حضور و ظهورش کمرنگ باشد باید فاتحه ی بسیاری از آرمانها و ارزشها را نه یک بار که صدها بار خواند.
فشارهای هدفمند دشمن که امروزه معاش مردم را هدف گرفته است، امید دارد تا با کاشتن تخم رخوت و ناامیدی در قلب مردم ، از پس آن محصول مورد نظر خویش را با حداکثر حجم برداشت نماید.
این واقعیتی است که دشمن فشار بر مردم را برای کوتاه آمدن از آرمانها سازماندهی کرده است وگرنه افسانه ی بمب اتم سازی ایران اسلامی فقط به درد خواب کردن آنهایی می خورد که چشم و گوش بسته و با عقل معطل نظاره گر رسانه های نظام سلطه هستند.
غرب خود خوب می داند که ایران هیچگاه به دنبال بمب اتم نبوده و نیست و این سخن گزافه که ایران به دنبال سلاح هسته ای است تبدیل به ابزاری برای استخراج بیش از حد منافع دول غربی از معدن ایستادگی اصولی انقلاب ایران شده است.
اما نکته تاسف بار آن است که برخی همچون ع.ر از وابستگان دولت سید محمد خاتمی به صراحت این حرافی های ددمنشانه را تایید می کنند و برخی دیگر در درون ایران تلاششان بر نشان دادن حسن نیت ایران و دروغ بودن این ادعا به طرفی است که خود از عمق دروغش مطلع است.
بی شک در این وضعیت تمامی امید مستضعفان جهان که در زیر لگدهای نظام سرمایه داری له شده اند، امید تمام کسانی که فرهنگ منحط غربی را با گوشت و پوست و استخوان حس کرده و از پلشت بودن ذاتی آن آگاه گردیده اند و امید تمامی جوانانی که در اقصی نقاط جهان در انتظار کسب هویت اسلامی خویش هستند به امامی است که در میان نخبگان گرداگردش بیش از همیشه غریب مانده است.
بله، داستان تلخی است که امام و مولایمان در زمانه ای قرار دارد که فریادهای علی وارش به گوش بسیاری از نخبه های رفاه طلب فرو نمی رود.
نخبه هایی که وظیفه دارند مردم را از عمق خباثت غرب، از پلیدی ذاتی هویت لیبرال، از ارزشهای انسانی ساقط شده ی یانکی ها، از مظلومیت فرزندان اسلام در بحرین و یمن و سوریه و اردن و عربستان و ...، از زنجیره ی متعفن برده داری مدرن، از جهالت کبرای اصحاب زر و زور و تزویر و ... بگویند به کناری نشسته اند و به جای ایستادگی ملی، به جای حسین وار زیستن، به جای علی گونه نهیب عدالت زدن، به جای محمدی مرام، تکبیر توحید دادن و به جای ابراهیم گونه به قلب آتش فتنه ها زدن، سخن از سازش، اعتماد سازی و ... با اربابان سلطه و ستم می زنند.
سازش با گرگ، اعتماد سازی عقرب های جراره، دست دادن با شیطان؛ آیا جز این سه گانه موزون را می توان در بیان و بنان برخی دید؟
نخبه هایی که باید پشت به پشت رهبری برای حفاظت و حراست از ملتی که سی سال است پنجه در پنجه ی تمامی کفر انداخته اند جان و مال و ناموسشان را در راه حق خرج کنند، حاضر شده اند راه حق را برای جان و مال و ناموسشان حراج کنند و در این میان مظلومترین شخصیت این آب و خاک رهبری است که هر هفته و هر ماه نهیب « هیهات من الذله » اش با جورچین دیگری از کلمات از تریبون های این کشور فریاد می شود ولی این نخبه های متعهد به دنیا! انگار نه انگار!
شریعتی جمله ی خوبی می گفت که به این مضمون که وقتی با حسین «ع» در کربلا نیستی فرقی نمی کند کجا باشی، بر سر سجاده یا بر بزم شراب!
اما در این میان آنها که از السابقون هستند، آنها که رفیق شفیق رهبری بوده اند، آنها که رهبری بیش از همه از حیثیت وجودیشان دفاع کرده است، آنها مسئولند که یار باشند.
یار بودن البته به سخن گفتن نیست، سخنی که یک راه را برود و عملی که راه دیگر را بپیماید!
یار بودن آن است که وقتی رهبری سردمداران آمریکا را فریبکار ، مغرور و دروغگو می خواند تو نیایی از خاطرات پر ابهامت به سود کاخ سفید پرده برداری کنی! برخلاف هزار مستند متقن و سدید نگویی امام «ره » راضی بود شعار « مرگ بر آمریکا » حذف شود، یا اگر گفتی هزار حاشیه و مسئله ی پشت پرده دیگر را که به این نظر برای زمانی خاص کمک کرده است بیان کنی!
یار بودن آن است که وقتی تک تیراندازهای دشمن دروبینهایشان را برای شلیک به پیشانی ولایت بیش از هر زمانی آماده کرده اند تو از موافقت با حذف شعار « مرگ بر ولایت فقیه » توسط بنیانگذار انقلاب سخن نرانی
یار بودن آن است که وقتی شبکه استعمارگر کارتل های صهیونیسم تمام پول و فریب و امکانشان را برای آشوب ایجاد کرده اند هم صدا با آنها نامه ی سرگشاده ننویسی، تهدید مشبه به تکریم نکنی، نگذاری بانویت بیش از گلیمش پا دراز کند و از آشوب بگوید.
یار بودن آن است که وقتی صدای ضبط شده ی پسرت را با فلان روزنامه نگار خائن فراری منتشر کردند که تصمیم برای توطئه گرفته است کمی پرس و جو کنی و اگر فهمیدی حقیقت داشته، آن کنی که « لیس من اهلک » با نوح کرد.
یار بودن آن است که وقتی خواستی تفسیر قرآن کنی و از قرآن سخن بگویی، یادت نرود محکماتش را، آیات جهادش را، « الذین یبلغون رسالات الله یخشونه و لا یخشون احدا الا الله» را، اولی الامر را
یار بودن آن است که وقتی می بینی نایب امام زمان « عج » اشک مبارکش از تریبون نماز جمعه با خیانت خواص جاهل و پست جاری شد، نهیب حیدری بر اهالی فتنه بزنی
یار بودن آن است که پرداختن به مسئله ی فیس بوک مهمتر از پابرهنه های مغضوب قدرت و پول نشود.
یاز بودن آن نیست که مدام از رابطه با ولی امر سخن بگویی و در مواقعی سخنانی هزینه زا و صددرصد مخالف نظراتش را از صد تریبون رسمی فریاد بزنی
یاز بودن آن نیست که اجازه بدهی آنها که در مجلس ننگین ششم جام زهر به ولایت تعارف کردند، تحصن کردند و هزار عمل متعفن دیگر را مرتکب شدند بی آنکه از مسیر نا به حقشان بازگردند و توبه کنند بر کرسیهای دولتی جا خوش کنند.
سخن بسیار و داغ پر حرارت و قلم بی تاب ولی ...