کد مطلب: 73382
سه شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۴ ساعت ۱۲:۲۹
«زبان»، سلاحی نرم برای توجیه خشونت سخت/حمله پیشدستانه یا تجاوزکارانه؟
واژگان در گفتمان سیاسی و نظامی هرگز صرفاً وسیلهای خنثی برای بازتاب واقعیت نیستند، بلکه بهمثابه ابزارهایی فعال در ساختن واقعیت عمل میکنند.
زبان در این بستر، خود به یکی از ابزارهای اعمال قدرت تبدیل میشود؛ نه فقط از طریق نامگذاری کنشها، بلکه از راه چارچوبسازی ادراکی و مشروعیتبخشی به خشونت. نمونه روشن این پدیده، بهکارگیری هدفمند اصطلاح «حملات پیشدستانه» (preemptive strikes) از سوی اسرائیل برای توصیف حملات نظامیاش به ایران در ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ است؛ اصطلاحی که کنشی تهاجمی را در قالب دفاع عقلانی و واکنشی ضروری بازتعریف میکند.
در رویکرد زبانشناسی شناختی، زبان بستری برای «چارچوبسازی» (framing) واقعیت است. واژگانی چون «پیشدستانه» حامل چارچوبی ضمنیاند که بدون نیاز به ارائه شواهد یا منطق، ذهن مخاطب را به سمت فهم خاصی از موقعیت سوق میدهند. در این چارچوب، تهدید از سوی دیگری (در اینجا ایران) مفروض گرفته میشود و کنش نظامی به مثابه پاسخی معقول، مسئولانه و ناگزیر ظاهر میگردد. در واقع، زبان به یاری استراتژی شناختی آمده است تا خشونت را نه تنها توجیهپذیر، بلکه ضروری و عقلانی جلوه دهد.
این بازی معنایی، جلوهای از تهیسازی واژگانی نیز هست. اصطلاحاتی که زمانی بار معنایی دقیق و محدود داشتهاند، در اثر کاربرد مکرر و هدفدار، دچار فرسایش معنایی میشوند و قابلیت بازشناسی کنش واقعی را از مخاطب سلب میکنند. چنانکه «دفاع مشروع» در گفتمان اسرائیل برای توصیف حملات گسترده و نابودگر به غیرنظامیان در غزه بهکار رفت، اینبار نیز «حملات پیشدستانه» جایگزین «تهاجم» شده است. در هر دو مورد، زبان بهمثابه سپر گفتمانی برای پنهانسازی خشونت و تغییر جای قربانی و متجاوز عمل میکند.
افزون بر این، نظریه کنش گفتاری «جان آستین» و «جان سرل» به ما نشان میدهد که چنین واژگانی نهتنها بازنمایی کنش، بلکه خود کنش هستند. زمانی که یک نهاد نظامی یا سیاسی اعلام میکند «ما حملات پیشدستانه انجام میدهیم»، این جمله صرفاً گزارشی توصیفی نیست، بلکه کنشی گفتاری با کارکرد توجیهگری و مشروعسازی است. از این دیدگاه، گفتار میتواند معادل کنش سیاسی و حقوقی تلقی شود؛ زبانی که با بیان آن، واقعیت حقوقی جدیدی ساخته میشود. بنابراین، گزاره «حمله پیشدستانه» بهمثابه یک کنش گفتاری مشروعیتبخش عمل میکند که تهاجم را در چارچوب قانون، منطق و بقا بازتعریف میکند.
همزمان، این نوع کاربرد زبان را میتوان از منظر زبانشناسی پسااستعماری نیز تحلیل کرد. در این نگاه، واژگان نظامیـسیاسیای مانند preemptive strike نهفقط برچسبی معنایی، بلکه بخشی از گفتمان جهانی سلطه و بازتولید نظم قدرتاند. این واژگان عمدتاً از گفتمان سیاسی و نظامی غربی، بهویژه آمریکایی، وام گرفته شده و در بستر منازعات نابرابر بهگونهای بهکار میروند که کنشگر نظامیِ قوی را در موقعیت «مرکز امنیت جهانی» و «صاحب گفتمان مشروعیت» قرار میدهند. در چنین شرایطی، زبان نقش استعمار معنایی ایفا میکند؛ جایی که معنابخشی به کنش نظامی تنها از سوی قدرت مسلط مجاز شمرده میشود، و روایت قربانیان یا منتقدان اساساً نامرئی میماند.
بهکارگیری اصطلاح «حملات پیشدستانه» نه تنها یک نامگذاری ساده نیست، بلکه بخشی از راهبردی نظاممند برای توجیه کنشهای خشونتبار در ساحت بینالمللی است. زبان در اینجا به ابزاری برای توزیع نابرابر مشروعیت بدل میشود؛ مشروعیتی که از قربانیان خشونت سلب، و به عاملان آن اعطا میشود. تحلیل چندلایه زبانشناختی، از شناختی تا پسااستعماری و کنشگفتاری، نشان میدهد که چگونه واژگان، در دل گفتمان قدرت، از معنا تهی شده و در خدمت خشونت بازآفرینی و تثبیت میشوند.