توصيه مطلب 
 
کد مطلب: 21444
يکشنبه ۷ مهر ۱۳۹۲ ساعت ۰۱:۴۰
آیا یک مسابقه کُشتی دو برنده دارد؟
همه می‌دانیم در یک مسابقه‌ی کُشتی یک نفر برنده از زمین بیرون می‌آید. اگر نرمش قهرمانانه را به وادادگی و عقب‌نشینی تعبیر کنیم، آیا برنده‌ی میدان خواهیم بود؟ باید شرایطی که در آن به سر می‌بریم را به درستی تحلیل و تفسیر کنیم.
آیا یک مسابقه کُشتی دو برنده دارد؟
چندی روزی است که بحث‌های فراوانی پیرامون تحلیل و تفسیر «نرمش قهرمانانه» می‌شود؛ تعبیری که رهبر انقلاب در یک ماه اخیر در دیدار با اعضای مجلس خبرگان رهبری و فرماندهان سپاه بیان کردند. به نظر می‌رسد در تحلیل چرایی و چیستی عبارت «نرمش قهرمانانه» اگر از شرایط محیطی جمهوری اسلامی ایران تحلیل واقع‌بینانه‌ای نداشته باشیم، می‌توان استفاده از این عبارت را به‌معنای عقب‌نشینی از اصول سیاست ایران تلقی کرد. اشتباه محاسباتی که برای عده‌ای در دو برهه‌ی حساس پس از رحلت امام رحمه‌الله به‌وجود آمد؛ یعنی ابتدای دهه‌ی 70 و ابتدای دهه‌ی هشتاد شمسی.
در مرور این دو برهه متوجه می‌شویم که دو نگاه متفاوت پس از رحلت امام رحمه‌الله در بین سیاسیون شکل گرفت که تفاوت آن‌ها در وهله‌ی اول، ناشی از تفاوت نگاه و تحلیل آن‌ها نسبت به شرایط محیطی درونی و بیرونی ایران بود. در ادامه به بررسی این دو برهه می‌پردازیم:
فقدان امام و فروپاشی شوروی: از سال 68 تا سال 70 شمسی، دو حادثه‌ی مهم در محیط درونی و پیرامونی جمهوری اسلامی ایران، فضای سیاسی کشور را دستخوش تغییراتی کرد. در داخل کشور انتخاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به عناون رهبر جمهوری اسلامی ایران پس از امام راحل رحمه‌الله و در حوزه‌ی پیرامونی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، بهعناون یکی از دو ابرقدرت نظام دوقطبی در آذرماه سال 70. این دو رخداد یعنی فقدان امام خمینی رحمه‌الله و فروپاشی نظام دوقطبی و ظهور آمریکای جدید به عنوان قدرت بلامنازع جهان، تردیدهایی را در ادامه‌ی راه انقلاب اسلامی در بین برخی سیاسیون ایجاد کرد.
آقای صفار هرندی دراین‌باره می‌گوید: «اتفاقی که در عرصه‌ی بین‌المللی رخ داد سقوط جریان مارکسیستی و کمونیستی به عنوان یک حکومت بود. افول ستاره‌ی شرق سبب شد بسیاری از کسانی که برای خودشان ترسیم کرده بودند، اگر ما یک روزی دست‌مان از همه‌جا کوتاه شد، باز شوروی هست و می‌توانیم به آن پناه ببریم، احساس کردند که دیگر هیچ پناهی ندارند و خودبه‌خود یک نوع فروپاشی در این‌ها اتفاق افتاد و دچار یک‌جور ارتجاع و بازگشت از مسیر ضد استکباری شدند و به‌ سمت استکبار رفتند. می‌گفتند الان جهان یکسره به کام آمریکا شده و آن برنامه‌ای که ما داشتیم تا در خلأ میان دو ابرقدرت بتوانیم تنفس کنیم، دیگر ممکن نیست. دنیا که به کام آمریکا شده و ما چاره‌ای جز این نداریم که روابط‌مان را با او حل کنیم.
همچنین از ضرورت تجدید نظر در راه پیموده‌شده صحبت می‌کردند. مثلاً آن‌ها تا پیش از این، مرزبندی بسیار شدیدی با جریان‌های لیبرال داشتند، اما در این دوره به دلیل رفتارهای دهه‌ی 60 خودشان، از لیبرال‌ها عذرخواهی ‌کردند و این عدول از مواضع پیشین را به نام عقلانیت و خردگرایی مطرح ساختند. یعنی به گمان آن‌ها ما باید از برخی شعارها -مانند استکبارستیزی- برمی‌گشتیم، زیرا با عقلانیت جور درنمی‌آمد.»
البته مسائلی نظیر پایان جنگ و خرابی‌های بجامانده از آن، وضعیت بد اقتصادی و معیشتی، روابط نه‌چندان خوب بین‌المللی نیز در تحلیل این افراد از آینده‌ی نظام اسلامی در نحوه‌ی تعامل با ابرقدرت نظام بین‌الملل بی‌تأثیر نبود.
اما گفتار و رفتار جمهوری اسلامی ایران در جنگ اول خلیج فارس که شاید اولین تمرین جامعه‌ی جهانی برای نظم نوین جهانی بود، برخلاف این تحلیل بود. رهبر انقلاب این جنگ را به «جنگ کرکس‌ها» تعبیر کردند و موضع جمهوری اسلامی ایران را این‌گونه بیان کردند: «امروز قضایاى خلیج فارس، دنیا را از خبرهاى گوناگون پُر کرده است. در مورد موضع ایران و سخن دل جمهورى اسلامى هم، تعبیرهاى مختلفى در این‌جا و آن‌جا گفته مى‌شود. هر کس به میل خود، حرفى در دنیا مى‌زند و از اوضاع منطقه و وضع ایران در قبال این حوادث، تفسیرى ارایه مى‌کند. لازم است به اطلاع همه‌ى ملت‌هاى مسلمان منطقه برسانیم که ما با حضور آمریکا در این منطقه، با طمع‌ورزى آمریکا -که در حرف‌هاى اخیرشان، خودش را بیشتر نشان مى‌دهد و ما هم از اول این حدس را مى‌زدیم- با روحیه‌ى طلبگار و زورگو و وقیح سیاست آمریکایى، بشدت مخالفیم. آنها به چه مناسبت مى‌گویند که ما باید امنیت منطقه را تأمین کنیم و امنیت پایدار این منطقه ایجاب مى‌کند که ما در این‌جا باشیم؟! امنیت این منطقه، به شما چه ربطى دارد؟!» (21/6/69)
تحولات آینده در منطقه نشان داد که تصمیم ایران در تداوم اصول انقلاب و امام خمینی رحمه‌الله، بجای ایجاد چالش برای خودش، آمریکا را به اعتراف اندیشمندانی نظیر هانتینگتون وارد چالش جدیدی به‌نام «احیا و گسترش اسلام سیاسی» کرد.
2. یازده سپتامبر و پیشنهاد نوشیدن جام زهر: دومین برهه‌ی مهم و اثرگذار، حوادث پس از یازده سپتامبر و فروریختن برج‌های تجارت جهانی در نیویورک است. آمریکای زخمی دنیا را با تعریف خود تقسیم می‌کرد؛ «با ما یا بر ما». همانند جنگ اول خلیج فارس، باز هم هدف آمریکا خلیج فارس بود اما این بار بدون مجوز سازمان ملل. زمزمه‌هایی از حمله‌ی نظامی به افغانستان، عراق، سوریه و ایران به گوش می‌رسید و همین امر نگرانی‌هایی را برای برخی ایجاد کرده بود. در داخل هم فضای کشور به شدت سیاسی بود و مردم هر روز شاهد دعوهای حزبی، گروهی و سیاسی بودند.
در این شرایط بود که برخی در ادامه‌ی راه نظام تشکیک و تردید کردند. شاید بهترین سند برای روشن شدن این مسأله، نامه‌ی 127 تن از نمایندگان مجلس ششم شورای اسلامی خطاب به حضرت آیت‌الله خامنه‌ای باشد که در اردیبهشت سال 81 نوشته شد. نامه‌ای که به بهانه‌ی نگرانی از به‌خطر افتادن تمامیت ارضی و امنیت ملی کشور نوشته و در آن به رهبر انقلاب پیشنهاد شد تا جام زهر را بنوشد. قسمت‌هایی از این نامه، بیانگر ذهنیت و تحلیل آن نمایندگان از وضعیت ایران، منطقه و جهان است: «شاید در تاریخ پر فراز و نشیب معاصر ایران، هیچ زمانی را به حساسیت امروز نتوان یافت. تنها با تسامح می‌توان وضعیت ایران را در زمان اشغال در جنگ جهانی دوم و یا پیش از پذیرش قطعنامه با وضع کنونی قابل مقایسه دانست ... اما شاید دوره کنونی از این لحاظ بی‌مانند باشد که شکاف‌های سیاسی و اجتماعی با تهدید خارجی و برنامه آشکار دولت ایالات متحده آمریکا (به عنوان قدرتی که در برابر خود مانعی نمی‌بیند) برای تغییر نقشه ژئوپولتیک منطقه همزمان شده و نظام ناچار به کنش و واکنش در برابر این برنامه است ...
با این حال و روز کشور، فرصت چندانی باقی نمانده است؛ غالب ملت ناراضی و ناامید، اکثریت نخبگان ساکت یا مهاجر، سرمایه‌های مادی گریزان و نیروهای خارجی از هر طرف کشور را احاطه کرده‌اند ... آنچه مانع عملی شدن تهدیدات خارجی می‌شود، نه توپ و تانک و موشک و سلاح بلکه افزایش مشروعیت نظام، وحدت ملی و یگانگی حکومت و ملت است. تنها راه برطرف کردن تهدید خارجی همان راهی است که ملت ما را در برابر رژیم دیکتاتوری شاه، متحد و بر سرنگونی آن مصمم ساخت و این تنها در صورتی میسر است که ملت مطمئن باشد خواسته و رأی او منشأ اثر و تغییر خواهد بود ... آنچه ما می‌فهمیم این است که مسئولان حاکمیت باید صادقانه از مردم در قبال همه قصورها و سوء تدبیرها پوزش بخواهند ... اگر جام زهری باید نوشید قبل از آن‌که کیان نظام و مهمتر از آن، استقلال و تمامیت ارضی کشور در مخاطره قرار گیرد باید نوشیده شود.»
این نامه به خوبی نشان می‌دهد که اختلاف نظر شدیدی در درون حاکمیت نسبت به تحلیل شرایط محیطی ایران و نوع اتخاذ تصمیم نسبت به تحولات جهانی وجود داشته است. اما برخلاف تحلیل این نمایندگان از اوضاع داخلی و خارجی رهبر انقلاب تنها جند روز پس از حادثه‌ی فروریختن برج‌های دوقلو باز هم موضع رسمی جمهوری اسلامی ایران را بیان کردند:
«رفتار و اظهارات دولت آمریکا و مسؤولان آمریکایى در این قضیه، بسیار متکبّرانه و مغرورانه و برخاسته از روح استکبار بود و هست. اظهاراتى مى‌کنند که با هیچ منطقى سازگار نیست ... از جمله این حرفها این است که هر کسى با ما -یعنى با آمریکاییها- نباشد، با تروریستهاست! این حرفِ بسیار غلطى است؛ نخیر، این‌طور نیست. خیلیها در کنار امریکا هستند، اما از همه تروریستهاى عالم خطرناکترند. امروز دولت اسرائیل خطرناکترین تروریستها را در خود دارد ... بنابراین، این‌طور نیست که هرکس با شما بود، با تروریستها نیست. نخیر؛ سرسخت‌ترین و خبیث‌ترین تروریستها الان در کنار شمایند. نقطه مقابل نیز همین‌طور است؛ هرکس با ما نباشد، با تروریستهاست؛ نخیر، ما با شما نیستیم، با تروریستها هم نیستیم.» (4/7/80)
این بار هم همانند جنگ اول خلیج فارس، ایران در کنار آمریکا قرار نگرفت و تسلیم بی‌منطقی آمریکایی‌ها نشد. اتفاقاً رشد بسیاری از مؤلفه‌های اقتدار نظام اسلامی از همان زمانی آغاز شد که آن نمایندگان مجلس از موضع ضعف، کرنش در برابر نظام سلطه را پیشنهاد داده بودند. برای نمونه دو مؤلفه‌ی اصلی اقتدارآفرینی پس از حادثه‌ی یازده سپتامبر را بررسی می‌کنیم:
الف) مؤلفه‌ی اصلی اقتدار ایران، موفقیت الگوی «مردم‌سالاری دینی» در روزگاری است که اندیشه‌های غربی شرط مردم‌سالار بودن حکومت‌ها را جدایی دین از سیاست عنوان می‌کردند. حد نصاب 85٪ و 73٪ مشارکت مردمی در دو انتخابات ریاست جمهوری اخیر که اعتبار ما را به عنوان «پیشکسوت انتخاباتی» در منطقه افزایش داد و نیز حضور دائمی و پُررنگ مردم در مناسک سیاسی جمهوری اسلامی نظیر راهپیمایی 22بهمن و روز قدس، نشانه‌ی موفقیت این الگوی حکومتی است. همان‌طور که در نامه‌ی نمایندگان مجلس ششم هم آمده بود: «آنچه مانع عملی شدن تهدیدات خارجی می‌شود، نه توپ و تانک و موشک و سلاح بلکه افزایش مشروعیت نظام، وحدت ملی و یگانگی حکومت و ملت است» و نظام جمهوری اسلامی در این یازده سال بدون نوشیدن جام زهر به این استاندارد بالا از مردم‌سالاری، مشارکت مردمی و مشروعیت دست یافته است.
ب) مؤلفه‌ی دیگر، توان بالای نظام در مواجهه با چالش‌ها و بحران‌ها است: «کشور در مواجهه‌ى با چالشها و تهدیدها، در مقایسه‌ى با سالهاى اول انقلاب، بمراتب قوى‌تر شده. امروز ما در مواجهه‌ى با تهدیدها، از روز اول خیلى قوى‌تریم؛ هم اعتماد به نفسمان بیشتر است، هم توکلمان به خدا الحمدللّه کم نیست، هم توانائى‌هاى عینى و موجود و محسوس و ملموس ما بیشتر از گذشته است. قدرتها با همه‌ى توانشان دارند تلاش میکنند، اعتراف میکنند که نمیتوانند پیش بروند؛ نتوانستند کار خودشان را پیش ببرند.» (رهبر انقلاب، 3/5/91) نمونه‌های این واقعیت رفتار مدبرانه ایران در رخدادهایی مانند جنگ افغانستان، جنگ عراق، جنگ 33روزه، فتنه 88 و... قابل سنجش است. پیشرفت در شرایط تحریم، توان بالا و پیشرفته‌ی دفاعی، رشد خیره‌کننده‌ی علمی، منابع عظیم انسانی و مادی و... از مؤلفه‌های دیگر اقتدار درون‌زای جمهوری اسلامی ایران است.
در این برهه هم تداوم اصول نظام اسلامی ما را از درگیرشدن در این بحران و باتلاق نجات داد؛ باتلاقی که آمریکایی‌ها در افغانستان و عراق آن را به چشم خود دیدند و نیز در این برهه بود که طرح «خاورمیانه بزرگ» آمریکا به شکست انجامید. امروز غربی‌ها و آمریکایی‌ها به اعتراف خودشان، دیگر نمی‌توانند مسائل خود را در منطقه بدون نقش‌آفرینی و اثرگذاری جمهوری اسلامی ایران حل کنند. پیشنهاد مذاکره با ایران بر سر مسائل عراق و نیز پیشنهاد مذاکره بر سر مسأله‌ی سوریه مؤیدی برای این مطلب است.
3. آینده‌ی تحولات منطقه؛ الگوی ایران یا الگوهای آمریکایی: اکنون اما در برهه‌ی سوم قرار گرفته‌ایم که از ابتدای دهه‌ی 90 آغاز شده است. مقطعی که به تعبیر رهبران و کارشناسان هر دو جبهه‌ی مقاومت و سلطه، «پیچ تاریخی» نام دارد. مردم مسلمان منطقه به دنبال نظم و الگوی جدیدی برای حکومت‌داری بوده و هستند که آن نظم سنتی ایجادشده توسط آمریکا پس از جنگ اول خلیج فارس را تغییر دهند؛ تغییر حکومت‌های دست‌نشانده به حکومت‌های مردم‌سالار.
از طرفی مناسبات بین‌المللی و منطقه‌ای نیز مانند گذشته نیست. امروز آمریکا، آمریکای دهه و دهه‌های گذشته نیست. دو سال گذشته بود که برژینسکی در شورای راهبردی آتلانتیک گفت: «کدام دیوانه‌ای آمریکای ابرقدرت را از بلندای سال 2000 به دره‌ی کنونی 2011 آورده است؟ دموکرات‌های احمق؟ جمهوری‌خواهان کم‌عقل؟ یا ایران؟! ما در شرایط بسیار عجیب و پیچیده‌ای به سر می‌بریم».
حال سؤال اصلی این‌جاست؛ چطور ایرانی که در دو مقطع حساس ابتدای دهه‌ی 70 و ابتدای دهه‌ی 80، از لحاظ انسجام درونی و اقتدار بین‌المللی دارای جایگاه کنونی خود نبوده و با این حال از اصول اساسی سیاست خارجی خود عقب‌نشینی نکرده است، حال در ابتدای دهه‌ی 90 و با داشتن جایگاه منطقه‌ای ممتاز، چرا باید از اصول خود عقب‌نشینی کند؟
در مواجهه با نظام سلطه برخی بدون در نظر گرفتن ارتقای جایگاه ایران در منطقه و جهان، باز هم تحلیل خود را بر پایه‌ی ضعف و عدم اقتدار جمهوری اسلامی ارائه می‌دهند و به همین جهت با بیان عبارت «نرمش قهرمانانه» از سوی رهبر انقلاب آن را به سازش و عقب‌نشینی تعبیر می‌کنند.
دکتر جواد لاریجانی، دیپلمات باسابقه وزارت امور خارجه دراین‌باره معتقد است: «این‌که گفته می‌شود ما الان در موضع ضعف قرار داریم و به خاطر تحریم‌ها و فشارها باید نرمش نشان دهیم، خودش القاء دشمن است. نرمشی که ایشان (رهبری) اشاره فرمودند، یعنی دیپلماسی ما باید از جایی که قرار دارد یک مدار ارتقاء پیدا کند. پیشرفت دیپلماسی به این است که همه‌ی ابزارها را در جهت مقاصد اصلی به کار بگیریم؛ یعنی در چهارچوب اصول، از همه‌ی تاکتیک‌هایی که متناسب با شأن ملت و اهداف ما و آن موقعیتی که در آن قرار داریم استفاده کنیم.»
همه می‌دانیم در یک مسابقه‌ی کُشتی یک نفر برنده از زمین بیرون می‌آید. اگر نرمش قهرمانانه را به وادادگی و عقب‌نشینی تعبیر کنیم، آیا برنده‌ی میدان خواهیم بود؟ باید شرایطی که در آن به سر می‌بریم را به درستی تحلیل و تفسیر کنیم تا همانند افراد و گروه‌هایی که در دو برهه‌ی مهم گذشته دچار اشتباه در تحلیل نشویم. باید استفاده از عبارت «نرمش قهرمانانه» را در بستر «اقتدار جمهوری اسلامی ایران» تحلیل کرد؛ بدین معنا که ایران با توجه به افزایش اقتدار داخلی و منطقه‌ای‌اش، می‌خواهد برخی مسائل خود را در عرصه‌ی بین‌الملل با ابزار دیپلماسی حل کند. کشتی‌گیر زمانی نرمش فنی نشان می‌دهد که برای کسب پیروزی به‌کار آید. مسابقه‌ی کُشتی تنها یک برنده خواهد داشت.



به نقل از الف
Share/Save/Bookmark