توصيه مطلب 
 
کد مطلب: 28807
يکشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۹۳ ساعت ۲۱:۰۷
چرا باید هزینه کنیم؟
علی غزالی فر
شکی نیست که انسان و مسائل انسانی در زمانه ما دچار بحران جدی است. یکی از این مسائل بحرانی مسئله روابط انسانی است. روابط میان انسان‌ها بسیار سست و شکننده شده و روز به روز هم ضعیف‌تر می‌شود. از علل این موضوع هزینه‌هایی است که باید صرف شود تا رابطه انسانی شکل بگیرد یا ادامه پیدا کند. چرا باید برای برخی رابطه‌ها هزینه کنیم (و گاهی هزینه‌های بسیار کلان)؟ چرا باید برای رابطه دوستی، برادری، همسایگی، استاد و شاگردی و ... و نیز اموری چون ازدواج، فرزندآوری و ... که مستلزم ارتباطی کلان با شخص دیگری است، هزینه‌های مختلفی برای ایجاد یا بقای رابطه متحمل شویم؟ برخی از اساس منکر این‌گونه هزینه‌ها هستند و صورت موضوع را به شکل دیگری نمایش می‌دهند. با آن‌ها بر این گمان مناقشه نمی‌کنیم؛ اما می‌خواهیم در اینجا این موضوع را با همین شکل و صورت از بعد و زاویه دیگری بررسی کنیم.

چرا باید برای ازدواج، فرزندآوری، دوستی و ... هزینه کنیم؟ چون خود آن رابطۀ خاص تعیین‌کنندۀ هزینه است. به‌عبارت‌دیگر توجیه مسئله در خود رابطه نهفته است. بی‌شک برخی رابطه‌ها به‌هیچ‌وجه ارزش هیچ هزینه‌ای را ندارند و برخی ارزش هرگونه هزینه‌ای را دارند. چرا؟ زیرا شخص در این رابطه نوعی از «بودن» را تجربه می‌کند که ارزشمندترین دستاورد زندگی او می‌شود. انسان در ارتباط با همسر، فرزند، والدین، دوست و همسایه خود گونه‌ای از «بودن» بهجت‌زا و سعادت‌آمیز را تجربه می‌کند که به‌قدری برای او ارزشمند است که حاضر است برای حفظ آن هر هزینه‌ای را تقبل کند.

برتراند راسل فیلسوف نامدار قرن بیستم در کتاب تسخیر سعادت -که در آن تجربه‌ها و پیشنهادهای خود را برای دست‌یابی به خوشبختی طرح کرده است- به‌صراحت اعلام می‌کند که: «راجع به خودم بنا بر تجربه شخصی باید بگویم که مقام پدری را از هر خوشبختی دیگری که نصیبم شده است برتر یافته‌ام.» کسانی که با شخصیت، زندگی و افکار خاص راسل آشنایی دارند به‌خوبی می‌دانند که چنین سخنی از چنین کسی ارزشی مضاعف دارد.
اساساً مگر در زندگی چیزی بالاتر و بهتر و برتر از یک چنین نحوه «بودن»ی هست؟ آنچه هزینه می‌شود در مقابل نحوه «بودن» انسان چه ارزش و اهمیتی دارد؟ درواقع اگر در خود تأمل کنیم و مسئله را عمیق بررسی کنیم متوجه می‌شویم که ما و همه دیگر انسان‌ها همگی با تلاش‌ها و داشته‌های خود در پی رسیدن و دست‌یابی به یک نحوه «بودن»ی هستیم که در آن ‌همه ابعاد وجود ما ارضا شده و سرشار از لذت و خرسندی باشد. آیا یک چنین «بودن»ی که بر اثر مرتبط شدن با یک انسان و زندگی با او حاصل می‌شود، از هر هزینه‌ای ارزشمندتر نیست؟

این مطلب لازمه اصالت وجود است. فراموش نکنیم تمام غنای فرهنگ و سنت ما مبتنی بر اصالت وجود است، و نه اصالت سوژه خودمختار و سودانگار. یکی از مشکلات فعلی ما نیز همین است که با نگاه سوبژکتیو مدرن با فرهنگ و سنت خود مواجه می‌شویم؛ درحالی‌که تمام هم و غم فرهنگ و سنت ما این است که انسان را در بطن هستی شناور کند تا امکان شکل‌گیری سوژه خودبنیاد منتفی شود. نگوییم اصالت وجود را ملاصدرا در قرن یازدهم هجری قمری مطرح کرد. ملاصدرا فقط سخنگوی اصالت وجود در فرهنگ و سنت ما بود و به عبارتی شاهکار او این بود که آن را به خودآگاه فلسفی ما رساند. این می‌توانست درآمدی عالی و آغاز راهی برای سیر در یک خودآگاهی برای استعلای فرد و جمع باشد اما متأسفانه این خودآگاهی فقط برای اندک افرادی رخ داد و آگاهی جمعی و بعد اجتماعی ما هنوز آن را درنیافته است.

نکته آخر اینکه یکی از علل دچار شدن انسان‌های مدرن به پوچی و بی‌معنایی در زندگی همین عدم تجربه چنین «بودن»ی است. معنای زندگی چیزی مفهومی و ذهنی نیست و لذا هر چقدر هم تلاش ذهنی برای فرار از پوچی و دست‌یابی به معنا و معنادار شدن زندگی صورت گیرد، هیچ اثر و فایده‌ای نخواهد داشت.

معنای زندگی نوعی «بودن» است؛ همان‌طور که پوچی نیز نوعی دیگر از «بودن» است و نه چیزی صرفاً ذهنی و مفهومی. روابط انسانی اصیل و عمیق نقش بسیار برجسته و به سزایی در معنادار شدن زندگی ایفا می‌کنند. به‌جرئت می‌توان گفت تقریباً همه کسانی که دچار پوچی و بی‌معنایی شده‌اند، کسانی بوده‌اند که از یک رابطه ژرف و صمیمانه محروم بوده و به‌شدت احساس تنهایی می‌کرده‌اند. پس بهتر است انسان پیش از آنکه پوچی و بی‌معنایی همه وجود و همه داشته‌های او را در مغاک خود فرو بلعد برای چنین رابطه‌هایی هزینه کند.
Share/Save/Bookmark