توصيه مطلب 
 
کد مطلب: 5055
پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱۴:۰۸
قدس در نگاه قرآن
چگونگى پيوند اقوام و تمدّنها به سرزمينها و نسبت اين وابستگى موجب مى شود كه تفاوت هاى فرهنگى، سياسى و اجتماعى اى در ميان مردمى پديد آيد. برخى از مكانها، فضاها، زمانها و سرزمينها قداست مى يابد و به شكل «تابو» و محرمات خود را نشان مى دهد، به گونه اى كه ورود به محدود و حريم آن گناه بزرگ و بزه نابخشودنى به حساب آمده، مرتكب هتك حرمت را به سخت ترين كيفرها عذاب مى دهند و يا جانش را مى ستانند.
قدس در نگاه قرآن

*خليل منصوری : سرزمين» براى همه ملت ها، يك نقش بنيادين دارد. گاه اين نقش تا آن جا افزايش مى يابد كه جزو هويت فرهنگى آن ملّت به شمار مى آيد; چنانچه آن جامعه را از «سرزمين» جدا كنيم، هويّت تاريخى فرهنگى خويش را از دست مى دهد.
بسيارى از تمدّنها و فرهنگها به زمينى شناخته مى شود كه در آن شكل گرفته و به تكامل و شكوفايى دست يافته اند. تمدنها از اين رو به سرزمين ها نسبت داده مى شود تا «هويت» پيدا كند. چنانچه مى گويم تمدّن بابلى يا تمدن بين النهرين.
چگونگى پيوند اقوام و تمدّنها به سرزمينها و نسبت اين وابستگى موجب مى شود كه تفاوت هاى فرهنگى، سياسى و اجتماعى اى در ميان مردمى پديد آيد. برخى از مكانها، فضاها، زمانها و سرزمينها قداست مى يابد و به شكل «تابو» و محرمات خود را نشان مى دهد، به گونه اى كه ورود به محدود و حريم آن گناه بزرگ و بزه نابخشودنى به حساب آمده، مرتكب هتك حرمت را به سخت ترين كيفرها عذاب مى دهند و يا جانش را مى ستانند.
سرزمين «قدس» و «بيت المقدس» از جمله سرزمين و اماكنى است كه از قداست دينى و ملّى خاصّى برخوردار است; همه پيروان اديان ابراهيمى آن را به ديده احترام مى نگرند و براى او ارزش و قداستى ويژه قائل مى شوند; تا آنجا كه نام سرزمين را به «قدس» همراه مى سازند تا همواره احترام و ارزش آن را در اذهان زنده دارند. اين احترام از نظر قوم «يهودا» از يك ويژگى ديگرى نيز برخوردار است; آنان اين سرزمين را يك «سرزمين ملّى» خويش نيز به حساب مى آورند و از اين رو «هويت قومى و دينى» خويش را با اين سرزمين آميخته اند.
در اين نوشتار كوشش بر اين است تا نگرش قرآن را به اين سرزمين شناخته و پيرامون چگونگى، درستى و نادرستى ادعاى اديان الهى پيرامون قداست سرزمين و به ادعاى ويژه قوم يهود به پژوهش بنشينيم.
خداوند در قرآن مى فرمايد: «واِذ قالَ موسى لِقَومِهِ يـقَومِ اذكُروا نِعمَةَ اللّهِ عَلَيكُم... * يـقَومِ ادخُلوا الاَرضَ المُقَدَّسَةَ الَّتى كَتَبَ اللّهُ لَكُم ولا تَرتَدُّوا عَلَى اَدبارِكُم فَتَنقَلِبوا خـسِرينَ * قالوا يـموسَى اِنَّ فيها قَومًا جَبّارينَ واِنّا لَن نَدخُلَها حَتَّى يَخرُجوا مِنها فَاِن يَخرُجوا مِنهَا فَاِنّا دخِلونَ»[۱]
زمانى كه موسى به قوم خود گفت: اى قوم من! نعمت خدا را بر خود ياد كنيد... اى قوم من! به سرزمين مقدسى كه خداوند براى شما مقرر داشته است درآييد و به عقب باز نگرديد كه زيانكار خواهيد شد، گفتند: اى موسى! در آنجا مردمى زورمند هستند و تا آنان از آنجا بيرون نروند ما هرگز وارد آن نشويم. پس اگر از آن جا بيرون بروند ما وارد خواهيم شد.
در اين آيه خداوند، سرزمين فلسطين را سرزمين مقدس ناميده است، با آنكه در آنجا مردمان زورمند و جبّار زندگى مى كردند و قوم موسى را كه از مصر كوچ كرده بودند به آن سرزمين راه نمى دادند. اين آيه به اين نكته اشاره دارد كه اين سرزمين از نظر «موسى و قوم او» مقدس بوده است و براى آن ارزش و اعتبار ويژه اى در حدّ حرمت و احترام قائل بودند.
پرسش اين است كه اين قداست و احترام براى اين سرزمين در انديشه يهوديان از كجا آمده و ريشه در چه چيزى دارد؟ با آن كه اين قوم براى بار نخست به اين سرزمين وارد شده اند. و به ظاهر هيچ عُلقه و پيوندى ميان ايشان و سرزمينى كه مى خواهند به آن وارد و به اشغال خود درآورند نيست.
اما با نگاهى به پيشينه تاريخى قوم موسى(ع) درمى يابيم كه ميان ايشان و سرزمين قدس نوعى پيوند ملى ـ دينى برقرار است. مى دانيم كه قوم موسى و اسباط دوازده گانه آن فرزندان يعقوب (اسرائيل(ع)) است و يعقوب فرزند اسحاق فرزند خليل (ابوا الانبياء) (ع) است. و مى دانيم كه حضرت ابراهيم پس از آن كه از ظلم و بيداد نمرود از شهر «اور» در بين النهرين مهاجرت و كوچ مى كند; به همراه سارا همسر و لوط پسر خاله اش به سوى سرزمين هاى پيرامون درياى مديترانه حركت مى كنند و آن حضرت در سرزمين فلسطين ساكن مى گردد.
خداوند براى نخستين بار، سرزمينى كه حضرت ابراهيم به آن جا هجرت مى كند به عنوان سرزمين مبارك مى ستايد و مى فرمايد: وَنَجَّينـهُ ولوطًا اِلَى الاَرضِ الَّتى بـرَكنا فيها لِلعــلَمين[۲].
ما ابراهيم و لوط را نجات داديم به سوى سرزمينى كه آن را براى جهانيان مبارك گردانيده بوديم.
نكته جالب توجه در اين آيه آن است كه خداوند سرزمين را به عنوان مكانى كه براى جهانيان مبارك قرار داده شده، توصيف و مى ستايد; بنابراين آيه نمى پذيرد كه بركت زمين قدس ويژه يهوديان است. بلكه سرزمينى است كه براى همه انسانها بلكه جهانيان بركت و خير است.
علت و سبب بركت اين سرزمين براى عموم جهانيان جز به اين نيست كه اين سرزمين جايگاه پيامبران و مركز دعوت به توحيد و يكتاپرستى است. بنابراين قداست سرزمين قدس به جهت بُعد دينى آن است نه ملّى آن.
از ديدگاه قرآن قوميت و اعتبارات ملى و قومى ارزشى ندارد و آنچه موجب ارزش است دين، تقوا، توحيد و يكتاپرستى است: «يـاَيُّهَا النّاسُ اِنّا خَلَقنـكُم مِن ذَكَر واُنثى وجَعَلنـكُم شُعوبًا وقَبائلَ لِتَعارَفُوا اِنَّ اَكرَمَكُم عِندَ اللّهِ اَتقَيكُم اِنَّ اللّهَ عَليمٌ خَبير»[۳]
اى مردم! ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را ملت ملت و قبيله قبيله گردانيم تا با يك ديگر شناسايى متقابل داشته باشيد. در حقيقت معيار ارجمندى شما در نزد خدا تقواست. پس ارجمندترين شما پرهيزگارترين شماست، بى گمان خداوند داناى آگاه است.
بنابراين آن چه از ديدگاه خداوند موجب قداست و احترام مى شود ابعاد دينى قضيه است نه ابعاد قومى و ملى آن به چنان چه يهود پنداشته اند; يهود بيشتر بر ابعاد ملى و قومى قضيه تكيه دارند و به ابعاد دينى آن توجه ندارند; چون اگر با معيار قداست دينى بنگريم، سرزمين قدس، قداست خاصى براى همه مؤمنان و دينداران جهان وارد و خاص قوم و دينى نيست; از سوى ديگر براى دانستن ارزش و قداست يك چيز در نزد دينى بايد به ميزان پايبندى آنان به ارزش هاى دينى و چگونگى برخورد اهل آن دين نسبت به موضوع نگاه شود.
با نگاهى به تاريخ و چگونگى برخورد يهوديان در مى يابيم كه آنان هيچ قداستى واقعى براى قدس قايل نيستند; خداوند در سوره اسرا به يك سنت و قانون الهى توجه مى دهد و بيان مى دارد كه ميزان در اين امور، نحوه و چگونگى برخورد اهل يك دين به ارزش ها و باورهاى دينى است به يهوديان در طول تاريخ نه تنها براى آن سرزمين ارزش واقعى قايل نشدند بلكه در رفتارهاى ناهنجار خود موجبات هتك حرمت آن سرزمين را بارها و بارها فراهم آورند.
در بينش يهودى، سرزمين قدس، ارض موعود است كه در تورات بدان اشاره شده است و آنان در پى اين مقصود همواره از هيچ كوششى دريغ و فرو گذار نكرده اند، با اين همه هرگاه به آن مكان مقدس و مبارك درآمدند از هيچ كوششى در هتك حرمت و شكستن تابو و حرمت هاى آن نيز خوددارى نورزيده اند. و در آن سرزمين مقدس به سركشى، نافرمانى و گناه پرداخته و حرمت هاى دينى را نقض نموده اند.
قرآن با توجه به نمونه اسرائيلى و يهودى شيوه برخورد با مقدسات به يك سنت الهى اشاره مى كند كه بيان آن ما را به حقايق پيرامون جايگاه «قدس» در قرآن و نيز در باورهاى يهودى و اسلامى رهنمون مى سازد. پيش از ورود در اين بحث به اين نكته اشاره مى شود كه قدس از ديدگاه مسلمانان از جايگاه ويژه دينى، ملّى و قومى برخوردار است. به نظر قرآن و مسلمانان، قدس سرزمينى است كه درى از درهاى آسمان از آنجا باز مى شود و معراج از آن مكان براى پيامبر امكان پذير شده است. از ديدگاه قرآن «معبد قدس» يك «مسجد» است و بُعد خضوع و خشوع در برابر حق در آنجا حدّى است كه به وجود آن مكان پاك و مسجد شريف اقصى، سرزمينهاى پيرامونى آن نيز مبارك و بركت يافته است; خداوند، مى فرمايد: «سُبحـنَ الَّذِى اَسرى بِعَبدِهِ لَيلاً مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ اِلَى المَسجِدِ الاَقصَا الَّذى بـرَكنا حَولَهُ لِنُرِيَهُ مِن ءايـتِنا اِنَّهُ هُوَ السَّميعُ البَصير»[۴]
پاك و منزّه آن خدايى است كه شبى بنده اش را از مسجد حرام به مسجد اقصى كه پيرامونش را مبارك قرار داده سير داد تا به او از آيات خود بنمايانيم، چون خداوند شنوا و بينا است.
در اين آيه، خداوند نام دو مكان را با تقديس، تبرك و احترام ياد مى كند ذكر اين دو مكان شريف در كنار هم از يك راز و رمز الهى خبر مى دهد. خداوند بر معبد مقدس قدس نام مسجد مى نهد و آن را قرين مسجد الحرام قرار مى دهد. اين نشان از تقدّس و ارزش آن از نظر خداوند تبارك و تعالى دارد. خداوند ابراهيم و لوط را به اين سرزمين مبارك رهنمون مى سازد تا عقيده توحيدى را از آن جا به همه جهان گسترش دهد. حضرت ابراهيم پس از سكونت در سرزمين مبارك قدس، به سوى حجاز حركت مى كند و در آن جا بيت الله الحرام و خانه كعبه را بنا مى گذارد تا يك حلقه اتصال قدسى ميان اين دو مكان پديد آورد.
شگفت آن كه روزى حضرت ابراهيم(ع) از قدس به حجاز سير مى كند و ديگر روز پيامبر خدا فرزند آن فريادگر توحيد و يكتا پرستى از مسجد الحرام به مسجد الاقصى سير داده مى شود. از اين جا معلوم مى شود كه ارتباط تنگاتنگ و استوارى ميان اين دو مكان مقدس برقرار است.

Share/Save/Bookmark