صفحه ی منطقه آزاد برای عمل به رهنمود مقام معظم رهبری در خصوص کرسی های آزاد اندیشی طراحی شده است.
مطالب این صفحه الزاما به معنای نظر گردانندگان
سروش آنلاین نمی باشد.
آهستان،امید حسینی: ابن عربی
اشاره: این مطلب فقط و فقط اعتراض به «مخالفتِ رسانهای با عرفان» است نه مطلبی عرفانی از خودم! پس خواهش میکنم این را به حساب ژست عرفانی و ادعای من نگذارید. چون اصلا و ابدا نه ادعایی در این زمینه دارم و نه تخصصی. اینجا هم هیچ ادعایی نکردهام. فقط جملات و عباراتی را از برخی بزرگان تکرار کردهام. ضمنا هیچکس با تکرار حرف بزرگان، بزرگ نمیشود. عارف شدن که جای خود دارد…
من واقعا دلیل این همه حملهی رسانهای و ژورنالیستی به عرفان و عارفان، مخصوصا به مولوی و ابن عربی را نمیفهمم؟ چه لزومی دارد که سایتی (مثل سایت ابن عربی) مسالهای تخصصی را که فراتر از فهم ماست، رسانهای کند و به صورت ناقص و غیرتخصصی در اختیار همه قرار دهد و بعد نظرات اهانت آمیز کاربرانی را منتشر کند که شناختی از معارف عرفانی ندارند؟ وقتی من حرفشان را نمیفهمم، اصلا میتوانم آنها را نقد کنم؟ کجای این کار نقد و نقادی است؟ آیا عرفا نظراتشان را پای این مطالب مینویسند یا کاربران عادی؟!
حتی نشریهای تخصصی مثل سمات هم انصاف را رعایت نمیکند. در همین شماره آخر، چندین مطلب متوالی علیه ابن عربی نوشته شده و تنها یک مطلب در حمایت از او آمده که همان هم تحمل نشده و پاسخ آن را دادهاند، البته به شیوهای عجیب. یعنی به جای نقد آن در مطلبی جداگانه، همانجا پاسخش را نوشتهاند. (در ازای هر عبارت در حمایت از ابن عربی، بلافاصله در پاورقی به اظهارات نویسنده پاسخ داده شده است!) آیا این شیوهی درست نقد علمی و بحث نظری است؟
متاسفانه این نشریه به بهانه نقد عرفان و فلسفه به سمت اخباریگری پیش میرود. عجیب اینجاست که آقای مهدی نصیری که زمانی خط مقدم جبهه رسانهای حزبالله به شمار میآمد، امروز همهی انرژیش را صرف مخالفت همه جانبه با عرفان (حتی عرفان امام خمینی) کرده و در حال تبدیل اخباریگری حوزوی به یک جریان اجتماعی، سیاسی و رسانهای حزباللهی است!
البته نقد و نقادی، جبهه و جناح نمیشناسد و اینطور نیست که چون فلانی حزباللهی است پس نباید نظری مخالف عرفان امام داشته باشد. نه خیر، ولی لااقل مخالفتش علمی باشد و از امام هم مایه نگذارد! در همین شماره آخر، سخنان آقای میرباقری منتشر شده که گفته است «عرفان مولوی برای کفار خطر ندارد!» وی مولوی را در برابر امام خمینی قرار داده و ابیاتی را هم از مثنوی برای اثبات ادعایش آورده؛ در حالی که امام خمینی در شرح سوره حمد، دقیقا همین ابیات را تفسیر کرده و پاسخ سوءتفاهم مخالفان و فهم نادرست آنها را داده است! (چون که بیرنگی اسیر رنگ شد موسیای با موسیای در جنگ شد)
حرف من این است که لااقل از طرف خودتان مخالفت کنید نه از طرف امام. چون خود امام از اندیشهها و معارف این عرفا در کتب مختلف عرفانی خود استفاده کرده است، حتی در سیاست. آقای دکتر افروغ در این مورد تعبیر جالبی دارد: «با توجه به تاثیرپذیری امام از محییالدین عربی، باید گفت که از عرفان محییالدین، کنش سیاسی قابل استخراج است، زیرا حیات انسان پاره پاره نیست و بین زندگی فردی و اجتماعی انسان رابطهای وجود دارد. ممکن نیست که من در زندگی شخصیم اخلاقی و دیندار و عارف باشم اما این ویژگی های من تجلی سیاسی و اجتماعی نداشته باشد. در عرفان محیالدین هم چنین تجلیای وجود دارد و این تجلی در حد یک بحث عام است، اما اینکه به تشکیل یک حکومت بینجامد، کفایت نمیکند. اصولا امام تحت تاثیر محیالدین و ملاصدرا است که احساس میکند رسالتی برای هدایت مردم دارد اما در مقام هدایت سیاسی و اجتماعی، عرفان کفایت نمیکند. اینجا پای سیاست در میان است و به تعبیر ملاصدرا سیاست بدون شریعت مثل جسد بدون روح است. اینجاست که بحث فقه مطرح میشود. یعنی ابن عربیِ فقیه میتواند حکومت تشکیل دهد» (رابطه اخلاق و سیاست ص ۸۱)
بله. نشانههای عرفان ابن عربی فقط در کتب عرفانی و تفسیری امام خمینی (مثل آدابالصلاة، تفسیر سوره حمد، شرح دعای سحر و …) پیدا نیست؛ امام در پیام خود به گورباچف هم به تنها عارفی که اشاره میکند، ابن عربی است: «دیگر شما را خسته نمیکنم و از کتب عرفا به خصوص محییالدین ابن عربی نام نمیبرم که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید، تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در این گوه مسائل قویا دست دارند، راهی قم گردانید تا پس از چند سالی با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر ز موی منازل معرفت آگاه گردند که بدون این سفر آگاهی از آن امکان ندارد»
آیا همین یک نکته برای مخالفانِ حزباللهیِ عرفانِ ابن عربی کفایت نمیکند؟!
آیت الله جوادی آملی در کتاب «آوای توحید» که شرحی است بر پیام امام خمینی به گورباچف، توضیحاتی را درباره ابن عربی مینویسند که جالب است:
«فاصله علمی ابن عربی از شیخ اشراق بسیار است و از صدرالمتالهین کم نیست. خضوع زائدالوصف وی نسبت به محییالدین به طوری که در برابر هیچ حکیم و عارفی چنین تخضعی ندارد گواه بر مطلب است، چه اینکه بسیاری از مبانی «حکمت متعالیه» وامدار عرفانی است که ابن عربی پایه گذار آن میباشد»
آیت الله جوادی آملی در ادامه ضمن اشاره به داوریهای گوناگون پیرامون شخصیت ابن عربی و افراط و تفریط درباره او و وارد شدن تحریفات به آثار او و نیز لزوم تقیه در عصر خفقان، مینویسد: «بررسی اساسیترین مسائل اسلامی در مکتب ابن عربی مانند توحید ذات و اثبات صفات و توحید آنها با هم و وحدت آنها با ذات و نفی جبر و تفویض و اثبات تابعیت علم نسبت به معلوم و سایر معارف دقیق، نشان میدهد که هیچ کدام آنها بر مبانی اهل تسنن طرح نشد بلکه بر مبانی دقیق امامیه پایهگذاری شد»
*****
برای اجتناب از طولانی شدن مطلب، بخشی از توضیحات آیت الله جوادی آملی را در «آوای توحید» عینا میآورم:
لقب «شیخ» به انسان کاملی داده میشود که در علوم شریعت، طریقت و حقیقت به حد تکمیل دیگران رسیده باشد و اگر به کلمه «اکبر» مقید شود، کمال این معنی را در بر دارد…
… در فتوحات تصریح میکند به اینکه نزدیکترین مردم به رسول اکرم (ص) علی بن ابیطالب (ع) است که دارای (اسرار انبیا) است و نیز اینکه میگوید سرانجام آتش دوزخ به برکت اهل بیت نسبت به دوزخیان برد و سلام میشود. هرگز کسی که در پیشگاه عترت طاهره این قدر متواضع است، آن نقل را تایید نمیکند…(اشاره به نقلی منسوب به ابن عربی علیه شیعه)
شیخ بهایی در ذیل حدیث ۳۶ از کتاب اربعین، از محیی الدین به عنوان عارف کامل یاد نموده و بعد از گفتار وی درباره حضرت مهدی (عج) چنین میگوید: «شاید بر مرام او مطلع شوی» مرحوم صدرالمتالهین در شرح اصول کافی بعد از نقل مبسوط گفتار ابن عربی، چنین میفرمایند: «… نگاه کنید ای برادران، در طی سخنان او مطالبی است که بر کیفیت مذهب او دلالت میکند.»
شعرانی در مبحث «اشراط الساعه» و ظهور حضرت مهدی (عج) و در مواضع دیگر چنین میگوید: «…عبارت محیالدین در باب ۳۶۶ از فتوحات این است: «بدانید که خروج مهدی (عج) حتمی است و او از عترت رسول الله است و از فرزندان فاطمه (ع) میباشد و جد او حسین بن علی (ع) و پدر او حسن عسگری فرزند امام محمد علی نقی (با نون) فرزند محمد تقی (با تاء) فرزند امام علیالرضا فرزند امام موسی الکاظم فرزند امام جعفرالصادق فرزند امام محمد الباقر فرزند امام زینالعابدین علی فرزند حسین فرزند امام علیبن ابیطالب علیهم السلام میباشد.»
این گونه دقیق ضبط کردن و «نقی» با نون را از «تقی» با تا، جدا ساختن برای صیانت افکار مذهبی است؛ در حالیکه در کتاب فتوحات کنونی اثری از این عبارتها نیست، بلکه فقط یک جمله گمراه کننده دارد که: «جده حسن بن علی!» و شعرانی این مطلب را در سال ۹۵۸ نوشته و چنین میگوید: «عمر شریف حضرت مهدی (ع) در این تاریخ ۷۰۶ سال میباشد»…
آیت الله جوادی همین مطلب را عینا در کتاب «امام مهدی، موجود موعود» صفحه ۵۹ تکرار میکنند و مینویسند: «از اختلاف نقل شعرانی با آنچه در کتاب های کنونی فتوحات است روشن میشود که دست تحریف در برخی کتاب هایی که درباره قرآن یا عترت نوشته شده راه یافته است»
*****
علامه حسن زاده آملی هم در بسیاری از کتب و حتی در مصاحبههای خود از ابن عربی به بزرگی یاد کردهاند که به برخی از آنها اشاره میکنم: «صاحب فصوص و فتوحات «شیخ محییالدین عربی» آن عارف نامدار در یکی از کتابهایش سخنی از قرآن پیش آورده و فرموده قرآنی که این همه تفسیر درباره او نوشته شده… قیامت که قیام میکنید، میبینید که این قرآن هنوز بکر است و هنوز دست نخورده است و آنقدر این دریای بیکران الهی پربار از معارف و حقایق است که قرآن را بکر مشاهده میکنیم» (نشریه پیام انقلاب آبان و آذر ۶۴)
«بعضی از بزرگان در ماه مبارک رمضان، شرح فصوص قیصری تدریس میفرمودند. از ایشان سوال شد که در ماه رمضان به چه اشتغال دارید؟ فرمود به تفسیر قرآن مشغولیم و راستی این طور است که کتب عرفانی، تفسیر انفسی قرآن مجیدند… کتب عرفانی فتوحات و مصباح الانس و فصوص … اینها تفسیر انفسی قرآن مجیدند» (کیهان اندیشه مهر ۶۸)
«درباره عارف نامدار محیالدین عربی که آیا شیعه بود یا سنی، سخنانی هست. او دارای ۹۵ جلد تفسیر هست و عثمان یحیی در کتابی نام حدود هزار جلد از تالیفاتش را در کتاب خانههای جهان جمع آوری کرده است. اگر شیعه بود طوبی له و حسن مآب. او در باب ششم «فتوحات مکیه» میگوید: «دومین شخص نظام هستی علیبنابیطالب امیرالمومنین است لانه کان سر الانبیا و العالمین اجمعین» بسیاری از مطالبی که در خلاصه فتوحات که ۱۴ سال قبل در مصر خلاصه شده وجود دارد ولی در فتوحات که آقایان به چاپ رسانیدهاند نیست. معلوم میشود که حذف کردهاند!» (روزنامه جمهوری اسلامی مهرماه ۷۳)
«درباره امامت و تفضیل امیرالمومنین، محییالدین عربی در باب هشتم فتوحات مکیه آنجا که راجع به صادر نخستین بحث میکند، میگوید کسی به صادر نخستین نرسیده مگر دو نفر، یکی خاتم انبیا و دیگری علی بن ابیطالب. چطور شده که علی بن ابیطالب به این مقام رسیده؟ ابن عربی میگوید «زیرا نزدیکترین فرد به پیغمبر بود» این اقرب جسمانی که نیست والا خیلیها با او همنشین بودند» (نشریه نور علم خرداد و تیر ۷۱)
«خداوند سبحان درجات استاد علامه طباطبایی را متعالی بفرماید که وقتی در محفل افاضاتش سخن از معارف الهی به میان آمد، فرموده است: «اینها را ملاصدرا به ما یاد داده است» و نیز فرمود: «محییالدین در فصوص الحکم مشت مشت آورده است و در فتوحاتش دامن دامن!» (کیهان فرهنگی فروردین ۷۲)
«انسان با فقدان شفاء و اشارات شیخ الرئیس و شرح اشارات خواجه طوسی و فتوحات و فصوص شیخ اکبر محییالدین و شرح علامه قیصری در فصوص الحکم و مصباح الانس ابن فناری و اسفار صدرالمتالهین در بیان معارف الهی کتاب و سنت، احساس غربت و خلاء میکند!» (کیهان فرهنگی فروردین ۷۲)
*****
مرحوم علامه سید محمدحسین حسینی طهرانی، در کتاب «روح مجرد» که شرح حال عارف بزرگ سید هاشم حداد است، به دفاع مفصل از ابن عربی و رد ادعای مخالفان پرداخته که بخشهایی از آن را مینویسم:
«از جمله مطالب وارده در «فتوحات» که براى حضرت آقا حاج سیّد هاشم معجب بود، عبارت او در باب ۳۶۶ بود که راجع به حضرت امام زمان عَجّل الله تعالَى فرجَه الشّریف مىباشد. ایشان کراراً این عبارت را میخواندند و از یکایک فقراتش دلیل بر صحّت طَویَّت شیخ مىآوردند.
در همه جا، یعنى در طبع ۶ جلدى «فتوحات» طبع بولاق و حتّى در «یواقیت» شَعرانى، نام حضرت مهدىّ را که ذکر نموده است او را از اولاد حسین بن علىّ بن أبى طالب شمرده است و گفته است: وَ جَدُّهُ الحُسَین. و امّا در طبع چهار جلدى دار الکتب العربیّه آنرا حسن بن علىّ بن أبى طالب طبع نموده است؛ و واضح است که این اشتباه مطبعهاى بوده است!
مرحوم قاضى، محیى الدّین و ملاى رومى را کامل و شیعه میدانستهاند. حضرت آقا حاج سیّد هاشم حدّاد قَدّس الله روحَه میفرمودند: مرحوم آقا (آقاى قاضى) به محیى الدّین عربى و کتاب «فتوحات مکّیّة» وى بسیار توجّه داشتند و میفرمودهاند: محیى الدّین از کاملین است، و در «فتوحات» او شواهد و ادلّهاى فراوان است که او شیعه بوده است؛ و مطالبى که مناقض با اصول مسلّمه اهل سنّت است بسیار است.
همانطور که مرحوم قاضى قَدّس الله نفسَه فرمودهاند، وصول به مقام توحید و سیر صحیح إلَى اللَه و عرفان ذات احدیّت عَزّ اسمُه بدون ولایت امامان شیعه و خلفاى به حقّ از علىّ بن أبى طالب و فرزندانش از بتول عذراء صلواتُ الله علَیهم محال است. این امر درباره ابن فارض مشهود و درباره بسیارى دیگر از عرفاى عالیقدر همچون محیى الدّین عربى، و ملّا محمّد رومى و فرید الدّین عطّار نیشابورى و أمثالهم به ثبوت و تحقّق رسیده است.
کتب محیى الدّین گرچه مشحون است از مناقب اهل بیت علیهم السّلام همچون کتاب «مُحاضَرَةُ الأبرارِ و مُسامَرَةُ الاخیار»، ولى اساس مطالبش بر اصول اهل سنّت است، همچون همین فَصّ داودى که ذکر شد؛ و امّا در «فتوحات مکّیّه» که آنرا در مکّه تألیف نموده است چیزى که موافق اصول اهل سنّت باشد نیست و چون به دمشق هجرت نموده است کتاب «فصوص الحکم» را در آنجا به رشته تألیف در آورده است. قاضى نور الله تسترى میگوید: چون در شام تقیّه شدید بود و کسى جرأت دم زدن از تشیّع را نداشت، لهذا شیخ مجبور بوده است که ولاى خود را کتمان نماید و در کتب خود بر طریق عامّه سیر نماید.
حکیم عظیم الشَّأن و فیلسوف متفکّر و متعبّد ما ملّاصدر الدّین شیرازى أعلَى اللهُ درجتَه هر جا در کتبش بالاخصّ در «أسفار أربعه» مطلبى را از محیى الدّین نقل میکند، نام وى را در کمال عظمت و جلالت و منزلت مىآورد؛ و اگر مطلبى را از بو على سینا نقل مىکند کأنّه او را فیلسوف نمیداند.
… بدین جهت راه عرفان را به روى مردم بستند و أمثال محیى الدّین را کافر و زندیق خواندند و به فیض کاشانى ناسزاها گفتند، و در تراجم از حدّ گذشتند و واقعیّات را با تخیّلات خویشتن درهم آمیختند، و بجاى آنکه لاأقل محیى الدّین را یک عارف سنّى مذهب مالکى معرّفى کنند، دیگر از هزار تهمت دست بر نداشتند!
*****
در پایان ذکر این نکته لازم و ضروری است که دفاع شخصیتهایی چون امام خمینی، علامه طهرانی، آیت الله حسن زاده و آیت الله جوادی آملی از ابن عربی، مطلق نیست. مثلا امام با اینکه از ابنعربی به نیکی یاد میکند، هرجا هم لازم است پاسخ اشکالات او را میدهد که نمونهای از آن در «روح مجرد» ذکر شده است.
علامه حسینی طهرانی هم بعد از آن همه دفاع از ابن عربی، در نهایت مینویسد:
«آنچه را که این بزرگان در کتب خود آوردهاند، بر ما واجب نیست که بدون چون و چرا بپذیریم، بلکه باید با عقل و سنّت صحیحه و گفتار ائمّه حقّه تطبیق کنیم. آنچه را که درست است مىپذیریم و استفاده مىکنیم، و اگر أحیاناً در کتابهایشان چیزى نادرست به نظر آمد قبول نمىنمائیم، و آنرا حمل بر تقیّه و أمثالها مىکنیم؛ همانطور که دأب و دَیْدن ما در جمیع کتب حتّى کتب شیعه از این قرار است.»
حال این را مقایسه کنید با نگاه صفر و صد مخالفان!