توصيه مطلب 
 
کد مطلب: 70126
دوشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۳۸
داریوش مهرجویی از شخصیت‌های تأثیرگذار سینمای روشنفکری ایران بود
ناگـــهان کــــــات
خبر قتل داریوش مهرجویی به همراه همسرش یکی از بهت‌آورترین خبرهای امسال بود. شاید کمتر کسی این خبر را بر صفحه نمایش گوشی‌اش دیده باشد و چشم‌هایش گرد نشده باشد. شاید بخشی از این بهت به این دلیل باشد که ما معمولا از هنرمندان تصویر همراه با خشونتی در ذهن نداریم. در ذهن ما خشونت یک پوشه دارد و هنر پوشه‌ای دیگر.
ناگـــهان کــــــات
خبر قتل داریوش مهرجویی به همراه همسرش یکی از بهت‌آورترین خبرهای امسال بود. شاید کمتر کسی این خبر را بر صفحه نمایش گوشی‌اش دیده باشد و چشم‌هایش گرد نشده باشد. شاید بخشی از این بهت به این دلیل باشد که ما معمولا از هنرمندان تصویر همراه با خشونتی در ذهن نداریم. در ذهن ما خشونت یک پوشه دارد و هنر پوشه‌ای دیگر.

ممکن است یک اثر هنری در خود خشونت داشته باشد، اما همان اثر خالقی دارد که عموما چهره‌ای مهربان و انسان‌دوست از خود به نمایش می‌گذارد. نه او به کسی کاری دارد و نه کسی به او. نه او احتمال قاتل شدنش می‌رود و نه اینکه کسی او را بکشد محتمل است. این بهت را وقتی بابک خرمدین توسط پدر و مادرش کشته شد نیز تجربه کردیم، شاید کمی هم شدیدتر. عجیب است که دنیا گاهی برای کسانی که خود داستان‌سرا هستند داستان‌های عجیبی می‌سازد. اما قتل داریوش مهرجویی از چند جهت قابل بررسی است و تنها به مرگ یک کارگردان باسابقه و جریان‌ساز و پیشکسوت سینمای ایران محدود نمی‌شود.

از جنبه کارنامه سینمایی، مهرجویی یک از چهره‌های اصلی سینمای روشنفکری و پست‌مدرن ایران بود. مهم‌ترین اثر سینمای او شاید مهم‌ترین اثر سینمای روشنفکری نیز فیلم «هامون» است. فیلمی که بسیاری از دوستداران هنر هفتم بعد از شنیدن نام مهرجویی، فورا نام آن در ذهنشان تداعی می‌شود و شاید پیش از چهره مهرجویی، چهره خسرو شکیبایی، بازیگر نقش اول این فیلم را به یاد بیاورند. در دهه شصت سینمای بعد از انقلاب در حال تولد بود. سینمایی که همواره دو جریان جدی و مهم داشته است: جریان ارزشی و جریان متجددِ سکولارِ عمدتا معترض. مهم‌ترین ژانر جریان ارزشی ژانر دفاع مقدس است که در این دهه با فیلم‌های رسول ملاقلی‌پور و ابراهیم حاتمی‌کیا متولد شد.

مهم‌ترین ژانر جریان سکولار هم ژانر اجتماعی و روشنفکری است که در دهه شصت با آثار داریوش مهرجویی و عباس کیارستمی به‌وجود آمد. مهم‌ترین نقطه آغاز سینمای روشنفکری نیز «هامون» بود. اثری که جریان‌های مختلف اجتماعی و هنری نسبت به آن واکنش نشان دادند و هر یک از ظن یار یا دشمن آن شدند. مسعود فراستی که یکی از مهم‌ترین نمایندگان جریان فرمالیست و صورتگرا در سینمای ایران است و با سینمای مفهوم‌زده و محتوامحور و روشنفکری بسیار مخالف، مهم‌ترین نقدی که نوشته را نقد هامون می‌داند و در این نقد، این فیلم را یک فیلم محتوازده می‌خواند و می‌نویسد: ««هامون»، در نگاه اول و در چند دقیقه نخست، جدی می‌نماید و متفکر، سینمایش نیز با آن ظاهر خوش آب و رنگ و ضرباهنگ سریع، مدرن جلوه می‌کند و می‌فریبد.

با پیچیده نمایی و ادا، عده‌ای را هم مرعوب می‌کند، اما نه جدی است و نه متفکر. هامون، بسیار پرمدعا است و داعیه ارائه مفاهیم عمیقه بسیاری دارد: عشق زمینی، عشق و ایمان الهی، عرفان، تحول انسان و سلوکش، «فرهنگ علی خواهی»، مسائل روشنفکر حیران و «آویخته»، روشنفکر «تحول» یافته، هویت انسان ایرانی، ناخودآگاه جمعی و مفاهیمی از این دست. از نظر سینمایی هم ادای سینمای مدرن، سینمای شخصی و سوبژکتیو را در می‌آورد، با «زیبایی‌شناسی» خاص خود. اما در پس هیاهوی بسیار هامون، تفکری پنهان نیست؛ تنها دو چیز نهفته است: اغتشاش و فریب. اغتشاش در تفکر و اغتشاش در بیان. و فریب و فریب در تصویر. از سوی دیگر شهید سیدمرتضی آوینی که مهم‌ترین نماینده هنر انقلاب اسلامی و با پست‌مدرنیسم به دلیل ماهیت غرب‌زده و غرب‌زده آن زاویه دارد نیز هامون را سرزنش می‌کند و می‌نویسد: «چرا جهان سومی ها « هامون » می سازند؟ باید درباره این سؤال خوب فكر كرد، چرا كه سرنوشت ما به این جواب بستگی مستقیم دارد.

جواب را باید درگذشته تاریخی ملت های این طرف كره زمین جست وجو كرد و وضع كنونی آنها در برابر این تمدن اروپایی، كه می خواهد فرهنگ و تاریخ همه ملت های دیگر را مثل مربای هویج روی كره پاستوریزه و نان تست شده بمالد و بخورد… وخوب، درخيلي جاها، مثل تركيه موفق هم شده است. فرهنگ و نظام اجتماعی این ملت‌ها یا مثل چین و ژاپن گرایش به یك «باطن‌گرایی محض داشته و یا مثل غالب ملت‌های شرق میانه بر «ادیان توحیدی» بنا شده است و در هر دو صورت، تمدن اروپایی برای مصادره فرهنگ و تاریخ این ملت‌ها می‌بایست راهی را در پیش می‌گرفته كه كار به مقابله‌هایی جدی، از آن نوع كه ما در این سال‌ها با آن‌ها داشته‌ایم، نینجامد.

كپسول عرفان‌ ـ و بهتر بگوییم كپسول تصوف ـ راه‌حل خیلی خوبی است، چرا كه ظاهر و باطن و صورت و معنا را در یك كپسول واحد جمع می‌كند كه كاملاً «بی‌خطر» است، نه مثل كبریت‌های ایرانی! از همین جاست كه انواع و اقسام عرفان‌ها منشأ گرفته‌اند، مناسب برای انواع سلیقه‌ها. و برای ما هم عرفان «درویش جاویدان» كه مریدانی خوش آب و رنگ مثل خانم گوگوش داشت و یا عرفان آن خانم پریسا كه خیلی از دیندارها را هم دچار شک كرده بود كه: «نكند دنیا و آخرت را واقعاً می‌شود جمع كرد و ما غافلیم!» عرفان‌های متنوع دیگری هم در شعر نو و سپید و نقاشی مدرن و موسیقی اصیل و سینما و غیره ظهور كرده بودند كه حتی شاه و شهبانو و ولیعهد هم از آن بی‌نصیب نمانده بودند!»

با همه این نقدها «هامون» برای قشر سکولار سینما همان جایگاهی را دارد که آژانس شیشه‌ای برای جریان نزدیک به انقلاب اسلامی. هر دو، شخصیتی را روایت می‌کردند که گویی عصرش گذشته بود. به قول حمیدرضا صدر: ««اولین فیلمی که شخصیت مرد روشنفکر را عاری از الگوهای پیشین سینمایی زیر ذره‌بین برد و به صف اول سینمای ایران کشاند، هامون بود. مهرجویی پیش‌تر رگه‌هایی از نگاه استهزا آمیزش به افراد اهل هنر و کتاب را در اجاره‌نشین‌ها بروز داده بود ولی هامون جمع‌بندی او در مورد روشنفکر سرگردان عصر خود به‌شمار می‌رفت. حمید هامون نماینده روشنفکران پس از انقلاب خوانده شد: بلاتکلیف، آشفته و فراموش‌شده… در شخصیت مرد زخم‌پذیر و روشنفکر وهم‌زده هامون تناقض‌های اخلاقی و ذهنی یک نسل را دوره کردیم. نسل باخته‌ای در بازار کار و رانده‌شده از دل خانواده. احساس عدم امنیت و تک‌افتادگی، تلخ‌اندیشی سیاسی و اعتمادبه‌نفس بربادرفته در هامون جمع شده بود». در همین دهه ۶۰ او «اجاره‌نشین‌ها» را ساخت که هم در گیشه و هم در قلم منتقدان، فیلم موفقی از آب درآمد و پرفروش‌ترین فیلم سال شد.

مهرجویی هم از شرق سر در می‌آورد هم از غرب، هم از فلسفه و هم از عرفان، هم از هنر و هم از سیاست؛ او شاید در هامون می‌خواست همه این‌ها را با هم تلفیق کند که نشدنی است و شاید می‌خواست این‌ها را با زبان سینما بیان کند که نشدنی‌تر است. مهرجویی در دهه هفتاد از سینمای روشنفکری قدری گذر کرد و به سینمای اجتماعی نزدیک شد. یکی از شاخص‌ترین آثار این ژانر در دهه هفتاد، فیلم «مهمان مامان» مهرجویی است. فیلمی که روایت‌گر فقر یک خانواده در عین التزام آن‌ها به قواعد و قوانین سنتی جامعه ایران و کمک این فرهنگ سنتی به آن خانواده است. یک فیلم واقع‌گرایانه که سیاه‌نمایی نمی‌کند اما سیاهی‌ها را نشان می‌دهد و قدم به قدم حکایت می‌کند که خانواده ایرانی چگونه صورت خود را با سیلی سرخ نگه می‌دارد. در این فیلم مهرجویی نه به دنبال یک روایتی فلسفی_عرفانی و شرقی_غربی است و نه زبان انتزاعی و نمادباز و مفهوم‌زده‌ای دارد. این فیلم با اینکه در خاطره جمعی مردم جایی دارد و بارها و بارها از رسانه ملی پخش شده است، نتوانست نظر منتقدان را جلب کند. مهرجویی در دهه هشتاد با فیلم «سنتوری» بر سر زبان‌ها افتاد. فیلمی که چهار سال توقیف بود و نهایتا از طریق شبکه نمایش خانگی منتشر شد.

اما قتل مهرجویی و همسرش در این برهه زمانی می‌تواند یک جنایت ساده باشد و می‌تواند یک اقدام برنامه‌ریزی‌شده باشد. چندی است که حساسیت روی مهاجران افغانستانی به شکلی کاملا تصنعی و رسانه‌ای زیاد شده است. قتل مهرجویی هم در ساعات اولیه به یک مظنون افغانستانی نسبت داده شد. برخی جریان‌ها در حالی حضور مهاجران افغانستانی را برای امنیت ایران خطرناک می‌دانند که خود با ترویج افغانی‌ستیزی، در حال فعال‌سازی یک گسل هستند. همچنین ممکن است این قتل به ماجراهای سال گذشته نسبت داده شود و تلاشی باشد برای فعال‌سازی دوباره آتشی که حالا خاکسترش هم بر باد رفته است. در هر صورت اما مواجهه مردم با این رخداد، به شکل وداع با هنرمندی نام‌آشنا خواهد بود و این حواشی بر بدرقه احترام‌آمیز این کارگردان پیشکسوت تأثیری نخواهد گذاشت. مهرجویی یکی از جدی‌ترین کارگردان‌های پیش از انقلاب هم بود که در زمانه حاکمیت ابتذال فیلمفارسی بر سینمای ایران، فیلمی چون «گاو» را ساخت که به هر رو، روایت‌گر بخشی از رنج مردم این سرزمین بود.
Share/Save/Bookmark