توصيه مطلب 
 
کد مطلب: 71273
يکشنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۳ ساعت ۱۳:۰۹
رئیسی عزیز
رئیسی عزیز
محمدهادی صحرایی


«مانَنْسَخْ مِنْ آيَهًْ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدير.» (هر حكمى را نسخ كنيم، يا آن را بفراموشانيم، بهتر از آن، يا مانندش را مى‏آوريم مگر ندانستى كه خدا بر هر كارى تواناست؟)1

علامه طباطبایی در تفسیر این آیه، ترجمه عمیق‌تر را این‌گونه می‌فرماید که «ما عين يك آيت را به كلى از بين نمى‏بريم، و يا آنكه يادش را از دل‌هاى شما نمى‏بريم، مگر آنكه آيتى بهتر از آن و يا مثل آن مى‏آوريم. انبيای خدا و اوليایش، آيات او هستند چرا که هم با زبان و هم با عمل خود، بشر را به سوى خدا دعوت مى‏كنند»

خدا روح بزرگانمان را غریق رحمت کند که با منطق و انصاف، زلف عقلمان را شانه می‌کنند و لقمه لقمه نور در کاممان می‌گذارند و جرعه جرعه آرامش به جانمان می‌نوشانند و اگر آن بزرگان نبودند، در این دنیای کوچک و پر از غم چه می‌کردیم؟ ما که تربیت و تمدنمان با سایرین تفاوت دارد و انسان را گرگ انسان نمی‌دانیم و نمی‌توانیم خود را با تخیل‌ها و تفنن‌ها و تقلب‌های فرعون‌ها، قارون‌ها و سامری‌ها مشغول کنیم وگرنه یا افسرده می‌شدیم و بنده ایسم‌ها و برده مکانیسم‌های دیگران و یا ساکنِ ساکت و مشغول جنگل منظم مدرن. و یا مثل نسل‌های سوخته کمونیزم و لیبرالیزم در چرخ‌های هرزگَرد تمدن‌ها به امید تناسخ می‌مُردیم و این دنیا تمام؛ و آن دنیا، هیچ و ‌هاج و واج و بی‌پناه. خسر الدنیا والآخره.

جان کلام و ختم آن این است که اگر خدا از روی حکمت و مصلحتش‌، آیت و نشانه‌ای از خود را از ما گرفت و سلب کرد‌، ثلمه و لطمه و جای خالی او به کنار، خداوند مثل او یا بهتر او را به ما می‌دهد. و ما این را در انقلاب اسلامی خود به اندازه فقدان همه بزرگانمان و به تعداد همه اتفاقات و حوادث ناگوار، دیده‌ایم و دیده‌ایم که در قبیله موحدان و مؤمنان، هرگاه دلاوری از مردان خدا بر زمین افتاد، سلحشوری به‌پا خاست و مجلس را گرم و دل‌ها را نرم کرد و اصل ولایت نیز همین است که ولایتمداران را با محبت و شوق، به هم می‌رساند و راز تفاوت ما با آنها که انسان را حیوان ناطق و گرگ یکدیگر می‌دانند این است که ما مردمان را «عیال الله» و خانواده خدا می‌دانیم و به هر چه از خداست، عاشقیم و علاقه‌مند. آن مردانِ محوری و آن والیان صفیّ جای خود دارند.

علامه طباطبایی راز می‌گوید که می‌فرماید اولیاءالله چون با زبان و رفتارشان مردم را به سوی خدا دعوت می‌کنند‌، آیات اویند‌، و این‌، راز عاطفی بودن ما مؤمنین اسلام ناب و محبت شدید ما به مخلصین و اولیای خداست. عاطفه‌ای برآمده از معرفت و معرفتی برخاسته از حقیقت. اولیاء خدا («ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ» و «أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ» وَ «أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبينَ» وَ «أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى»)2 هستند و ما با دیدن آنها و بودن در کنارشان به گفته مولوی یاد آن نیستانی می‌افتیم که از آن جدا شده و نوای جانسوز ما از این جدایی، ناله همه مردان و زنان را درآورده است. هر زیباییِ واقعی‌، ما را به یاد بهشتی می‌اندازد که از آن دور افتاده‌ایم و هر زیباروی و زیبا خوی اصیلی ما را به یاد همنشینان خدا می‌اندازد و از این‌روست که سراغ خدا را از اولیاءالله می‌گیریم.

چند سالی بود که مردم ما با نام رئیسی آشنا شده بودند و او را در قامت رئیس قوه قضا و قوه مجریه می‌دیدند. در اینکه او آیت‌الله و مجتهد مسلّم بود یا دکترای فقه و حقوق داشت یا قاضی‌القضات بود و خادم‌الرضا شکی نیست‌، ولی مردم او را به نام رئیسی می‌شناختند که سید محرومان بود و هرگز ریاست نکرد. خودش را به واقع طلبه کوچک و خدمتگزار مردم می‌دانست. بزرگ بود و کارهای بزرگ او بی‌مانند بود ولی اصرارش به ندیده شدن بود و گمنامی. از آن سربازانی بود که امام خمینی در زمان بروز انقلاب اسلامی فرموده بود «سربازان من در گهواره هستند». مثل قاسم سلیمانی و دیگر ستارگانی که نَفَس امام راحل به آنها خورد و قد کشیدند و دست امام حاضر را گرفتند و به عیوق3، بَر شدند.
Share/Save/Bookmark